اولین بانگ اذان از مسجد روستای گرزگ
خاطرات سال های اول معلمی من نویسنده : سید یوسف آزاد :در اولین روز معلمی و بعد از تمام شدن درس به همراه بچه های کلاس برای اقامه نماز جماعت به سمت مسجد روستا حرکت کردیم. با کمال تاسف بر در سبز رنگ مسجد قفل بزرگی زده شده بود که :
عملا مانع ورود ما به داخل مسجد می شد.
در فکر بودم که کلید این قفل ممکن است کجا باشد که : به ناگاه علیرضا میرکی فرزند ارشد کربلایی اکبر درب خانه روبروی مسجد را به صدا در آورد و با صدای بلند گفت: آقا محمد علی آقای مدیر منتظره کلید مسجد رو بیار.
مردی میانسال و سیه چرده که حمام خزینه ای روستا را هم اداره می کرد از خانه بیرون آمد و رو به من کرد و گفت: ببخشید آقای مدیر مسجد که جای بچه ها نیست .
من در جواب ایشان گفتم :
پس کی و کجا باید بچه ها را با نماز خواندن آشنا کنیم.
آقا محمد علی همزمان با تکان دادن سر که مفهوم آن تایید سخنان من بود کلید در مسجد را تحویل من داد و ما به همراه بچه ها وارد مسجد شدیم.
منبر چوبی و قدیمی داخل مسجد گرد و غبار فراوانی داشت که: از غربت مسجد حکایت می کرد.
فکری به ذهنم رسید و آن استفاده از صبط صوت شخصی و خرید یک دستگاه بلندگو برای مسجد بود تا : با پخش صدای اذان ظهر و مغرب در فضای کوچک روستا شور و نشاطی دوباره به مسجد داده شود.
از این رو آخر هفته به همراه حاج قدرت میرکی کدخدای روستای گرزگ به شهر عزیمت کردیم و از فروشگاه لوازم صوتی آقای اخباری در خیابان بیهق اقدام به خرید یکدستگاه بلندگو نمودیم.
با نصب بوق بلندگو بر بام مسجد و راه اندازی آمپلی فایر پرقدرت آن اولین بانگ اذان از مسجد روستای گرزگ شنیده شد.
انعکاس صدای طنین دلنشین اذان در دو روستای مجاور یعنی خوشمردان و گرمک که در فاصله کمی از گرزگ واقع شده بودند باعث شد تا آنها هم به فکر خرید بلندگو و پخش اذان بیفتند، که برایم خیلی قشنگ و خاطره انگیر بود.