دستاس و طناب چاه خانه ی فاطمه! برایمان بگویید از او!
آمده بود اگر پدر صلاح می داند کمک کاری برایش در نظر بگیرد؛
اما رسول خدا که مأمور الهی بود، با چشمانی بارانی از این که درخواست دختر عزیزش
را رد می کند، فرمود:
- قسم به خدایی که به پیامبری انتخابم کرد! هنوز 400 نفر بی
خانمان هستند که نه طعامی دارند و نه لباسی! ...فاطمه جان! به جای خادم این ذکر
هدیه ی تو!
و همین تسبیح معروف حضرت زهرا سلام الله علیها را به دختر گران قدرش یاد داد!
یادتان هست سال ها بعد از این ماجرا، برای خادم دار شدن فاطمه سلام الله علیها، وحی آمد و قرار شد فضه همکار او شود.**
اما مگر خادم فاطمه سلام الله علیها چون خادمان دیگر بود:
- دختر سرسبد خلقت! به پدر بگو چرا از فضه کمک نمی گیری؟! دستانت
از سختی دستاس خونین است!
- پدر عزیزم! یک روز نوبت من و یک روز نوبت اوست!
چشمان رسول رئوف ما گریان شد و فرمود: خدا بهتر می داند که رسالتش را در کجا قرار
دهد!***
* برگرفته از تحلیل سیره ی فاطمه زهرا، علی اکبر بابازاده، نشر
محدث،1380،ص136، به نقل از بحارالأنوار، ج43، ص82.
**همان، ص 136 و137، به نقل از بحارالأنوار، ج43،
ص85.
***همان، ص 137، به نقل از عوالم، ج11، ص229؛
جلاءالعیون، ج1، ص137؛بحارالأنوار، ج43، ص28.