چه حیف که نه دریاچه و نه دوچاهی و نه مناطق دیگه روداب شبیه اسمشون آبدار نبودن!
جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۴۳ ق.ظ
شنیدن کی بود مانند دیدن
![بازتاب روز نخست مذاکرات هستهای وین در مطبوعات جهان پایگاه اطلاع رسانی بخش و شهر روداب](http://s5.picofile.com/file/8113997368/logo_matn.jpg)
جلسه بیشتر برای هماهنگی بچه هایی بود که قبلا رفته بودن و با منطقه و شرایط و مردم اونجا آشنا بودن. آخرای جلسه دیگه طاقتم تموم شد و از جذابیت های گردشگری (!!!) و شرایط منطقه پرسیدم. دوستان هم -دستشون درد نکنه- اینجوری جواب سوالامو دادن:
- منطقه کویری و خشکه
- حتی یه درخت هم پیدا نمی کنی
- گوشی اونجا آنتن نمیده
- آب و گاز لوله کشی ندارن
- عقرب داره!!
- خونه ها کاهگلی ان
- هیچ جای تفریحی نیست
- ...
خلاصه... جوری واسم جا افتاد که از همون لحظه هرکی میپرسید کجا میری، می گفتم: ته دنیا!!!
ولی ته دلم امیدی بود که می گفت اینا پیازداغشو زیاد کردن که بچه ها انتظار هرچیزی رو داشته باشن و الّا اینجوریام که دیگه نیس!
روز سفر رسید و رفتیم. سبزوار رو رد کردیم... روداب رو رد کردیم... دلم میخواست زودتر برسیم.
از اونجایی که میدونستم هرلحظه ممکنه آنتن بره، با همه دوستای نزدیک و خانواده پیامکی خدافظی میکردم... چه خدافظی هایی!!!! یه جوری که انگار باورم شده بود دارم میرم ته دنیا و اون ته هم یه سوراخ داره که پرت میشم بیرون از دنیا و مـــرا بازگشتــی نیست!
آنتن
که رفت چشمام دنبال آبادی میگشت ولی تا چشم کار می کرد بیابون بود و
کوه جاده خاکی هم تمومی نداشت، یه لایه گرد و خاک رو لباسا و ابرو ها و مژه
ها نشسته بود.
بالاخره رسیدیم روستای دریاچه...
پیاده شدم و دنبال دریاچه که نه ولی دنبال برکه ای، چشمه ای، آبی، یه چیزی میگشتم که به اسم روستا "دریاچه" معنا و هویت بده!
ولی خب چه حیف که نه دریاچه و نه دوچاهی و نه مناطق دیگه روداب شبیه اسمشون آبدار نبودن!
خلاصه بگم: این منطقه ی کویری، با این بافت قدیمی، با این همه خشکی و بی آبی، با این همه دوری از آبادی شهرها و با این همه محرومیت آسمون بزرگی داره. شبهای قشنگ و پرستاره ای که از دیدنش سیر نمیشی آرامشی که فقط اونجا میتونی پیداش کنی. نه آلودگی هوا، نه سر و صدای ماشین ها و نه.....
روستاشون سبز نیست اما دلشون انقد باصفاست که برای سلام کردن پیشقدم میشن و هنوز جواب ندادی تورو به خونه های قشنگشون مهمون می کنن...
زندگی توی اون شرایط سخته ولی آرامشش می ارزه به تحمل سختی ها
> وبلاگ جهادگران روستای دریاچه
> وبلاگ جهادگران روستای دریاچه