تواضع و فروتنی امام حسن (ع)
جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۲۹ ب.ظ
ابن شهرآشوب در مناقب و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و دیگران به سند
خود روایت کرده اند که امام حسن بن علی(علیه السلام) بر جمعی ازفقرا
عبور کرد که روی زمین نشسته و تکه های نانی در پیش روی خود گذارده و
میخوردند، و چون آن حضرت را دیدند تعارف کرده گفتند: هلم یابن بنت رسول
الله الی الغداء»!
(ای پسر دختر رسول خدا بفرما!به صبحانه!) امام(علیه السلام)پیاده شد و این
آیه را خواند: ان الله لا یحب المستکبرین»(براستی که خدا مستکبران را دوست
نمیدارد!) و سپس شروع کرد به خوردن غذای آنان و چون سیر شدند امام(علیه
السلام)آنها را به مهمانی خود دعوت کرد و از آنها پذیرایی و اطعام کرده و
جامه نیز بر تن آنها پوشانید، و چون فراغت یافت فرمود: «الفضل لهم
لانهم لم یجدوا غیر ما اطعمونی، و نحن نجد اکثر منه» ملا محمد باقر
مجلسی(ره)در بحار الانوار از برخی کتابهای مناقب معتبره به سندش از مردی به
نام نجیح روایت کرده که گوید: حسن بن علی(علیه السلام) را دیدم که غذا
میخورد و سگی نیز در پیش روی او بود که آن حضرت هر لقمه ای که میخورد
لقمه دیگری همانند آن را به آن سگ میداد.
من که آن منظره را دیدم به آن حضرت عرض کردم: اجازه میدهیمن این سگ را با
سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟در جواب من فرمود: «دعه انی لاستحیی من
الله عز و جل ان یکون ذو روح ینظر فی وجهی و انا آکل ثم لا اطعمه»! (او
را بحال خود واگذار که من از خدای عز و جل شرم دارم که حیوان روح داری در
روی من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم!)
سیوطی در کتاب تاریخ الخلفاء روایت کرده که هنگامی امام حسن(علیه السلام)در
مکان نشسته بود و چون خواست از آنجا برود فقیری وارد شد، امام(علیه
السلام)به آن مرد فقیر خوش آمد گفته و با او ملاطفت کرد و سپس به او فرمود:
«انک جلست علی حین قیام منا افتاذن بالانصراف»؟
ای مرد تو وقتی نشستی که ما برای رفتن برخاستیم، آیا اجازه رفتن به من
میدهی؟) مرد فقیر عرض کرد: «نعم یابن رسول الله»(آری ای پسر رسول خدا)
۹۱/۰۵/۱۳