مطالبی جامع درباره امام صادق علیه السلام4
مالک 86 سال عمر کرد. 40 سالش هم دوره حکام بنى امیه و 46 سالش هم عصر حکام بنى عباس بود و تنها در اواخر دوره منصور با کمک دولت سر و صدائى پیدا کرد.
مالک خیلى محافظه کار بود. در مجلسى که منصور از او پرسید، من امام جورم یا امام عدل؟ تقاضا کرد که جوابش را ندهد و شهامت صراحت گوئى را نداشت. به خلاف عالم دیگر که با کمال شهامت جنایات منصور را گفت. منصور خیلى مالک را بزرگ کرد به جورى که رفتن نزد مالک بسیار با تشریفات واحساس ذلت براى واردین به حساب مىآمد و والیان نزد او خود را کوچک مىدیدند.
1. براى مالک فضیلت تراشىها کردند. حتى گفتند: مالک از طرفداران مذهبش شب اول قبر سوال نکیر و منکر را رد مىکند.[ج4، ص470].
2. سال 152 هجرى منصور نامهاى به مالک نوشت که سال آینده (153) به مکه آید و من خودم مىآیم و آنجا ملاقاتى شود. مالک آمد ومحضر منصور رسید .منصور از شلاق هائى که توسط مامورین به مالک زده شده بود عذرخواست و خواست مامور را بکشد. مالک گفت: از او و تو بخشیدم. منصور گفت: کتابى بنویس و فتاواى خودت را جمع کن تا من مردم را مجبور به عمل کنم و مبلغ قابل اهمیتى به مالک داد و سفارش کرد مواظب باش سخنان على(ع)را در کلماتت نیاورى و تقلید على و ابن عباس (که شاگرد على(ع)است) نکنى.[ج2، ص505]
3. منصور از او مىپرسد، از تو عالمتر هست؟ گفت: بله. پرسید چه کسی؟ گفت: اسمش را فراموش کردهام!!!
4.پاسخ بسیارى از سئوالاتى که از مالک مىشد لا ادرى بود. از عراق 40 مسئله آوردند که پاسخ 35 مسئله آن لا ادرى بود.
5. منصوربه مالک لقب رکن الاسلام داد. بعد از منصور مهدى روى کار آمد .او هم به مالک عنایات خاص کرد و عطایاى خاصى داد و بعد هارون الرشید شخصا منزل مالک آمد و از او تجلیل کرد و براى او اسکورت تعیین کرد و حاجب و.....وکسی که نزد مالک مىآمد اطرافیان با اشاره به او مىگفتند که حرف نزند، براى عظمت دادن به مالک و ایجاد رعب.
براى عظمت دادن به مالک یاوه هایى سرودهاند نظیراین که بر ابوحنیفه گفتند: تمام مردم کوفه عبد ابوحنیفه هستند که او آزاد کرده است. یا ابوحنیفه از پیامبر(ص)اعلم است.!![اسد حیدر، ج2، ص429].
براى مالک هم گفتند:ترمذى از ابوهریرة که پیامبر(ص)فرمود: مردم بهتر از عالم مدینه پیدا نخواهندکرد. و فیه، این حدیث هم سندش غلط است و هم دلیلى بر این که این عالم مدینه با مالک تطبیق مىکند، نه جعفر بن محمد، نداریم. اسد حیدر نام عدهاى را مىبرد که همه از شیوخ مالک و از علماء مدینهاند، چرا با آنها تطبیق نکند!!!
کلام جعلى دیگرى بر مالک: شخصی وارد بر امام صادق(ع)شد در حال مرضى که در همان مرض از دنیا رفت و گفت: بعد از شما به کى رجوع کنیم؟ امام اوصافى فرمود و سائل پرسید: روشنتر بیان کنید. فرمود: مالک!
این حدیث در مناقب مالک است، ولى بدون سند و مستند. به علاوه اینکه مالک نور چشم حکام جور و منصور است، چگونه امامى که بارها مردم را از تعاون بر ظلم نهی کرده است الان مردم را ارجاع به ظلم دهد.
براى مناقب مالک خواب هائى دیدند که پیامبر(ص)با ابوبکر و عمر و عثمان و مالک(لعنة الله علیهم والعذاب)دنبال هم هستند و یا پیامبر(ص)فرمود: مالک، وارث جدم ابراهیم است.
اسد حیدر در ص498 از قول جمعى از علماء معاصر مالک و غیره نقل کرده که مالک کمال خاصى نداشت و حتى دیگران از او بهتر بودند.
6. جواب مالک یا لا بود یا نعم و کسى حق پرسیدن دلیل نداشت!! حکم ضرب و زندان هم داشت.
7. کسى مسئلهاى را مىدانست، بار دیگر از مالک پرسیدو 30 ضربه شلاق خورد.
8. خواب هاى مصنوعى و فضیلت تراشىها براى او مىکردند و او گریهها مىکرد.
9. دیگر رجالى که حدیث مىدانستند از ترس مالک حدیثى نقل نمىکردند.
10. اگر کسى قرآن را مخلوق مىدانست زندیق وکافرش مىدانست و فرمان قتلش را مىداد.
11. غیر از امام صادق(ع)، مالک 13 استاد معروف داشت که اسد حیدر با کمى تفصیل آورده.
12. مسلمانان دو فرقه شدند: اهل راى به رهبرى ابوحنیفه .اهل حدیث به رهبرى مالک بن انس.
مالک به خاطر بعضى از نظریات، اول کار مورد غضب دستگاه واقع شد و شلاق خورد و از حدیث ممنوع شد، ولى بعد سلیقهاش عوض شد و مورد لطف حکام جور قرار گرفت.
13.براى ماندن در رحم مادر 2 سال و 3 سال و 4 سال گفتهاند و این حرفى است برخلاف طب.
14. مالک کلاهى داشت که مردم از او استسقاء مىکردند.[ج3، ص239].
15. منصور به مالک مقام داد و گفت:و الله انت اعقل الناس و اعلمکلام ترا همچون قرآن مىنویسم و به آفاق پخش مىکنم!!!
اصول فقه شیعه: قرآن، حدیث، عقل و اجماع است.
اصول فقه حنفى: قرآن، حدیث، اجماع ،قیاس، استحسان و عرف است.
اصول فقه مالکى: قرآن، حدیث، اجماع، قیاس، استحسان، عرف، اجماع اهل مدینه و مصالح مرسله است.
مراد از مصالح مرسله این است: دلیلى نداریم، ولى از قرائن وامارات صید مىکنیم که براى حفظ فلان مسئله شرعى علم بشود. مثلا کسی که متهم به سرقت است و فعلا دلیلى نداریم، او را قبلا براى استنطاق بزنیم، بلکه اقرار کند و ما مال را پس بگیریم و حفظ حقوق کنیم. (اقول: تقریبا یک نوع استحسان است).
مالک مىگفت: استحسان 109 علم است. شافعى این اصل مالکى را رد کرده که:
اولا: اسلام به تمام مسائل پاسخ گفته و نیازى به استحسان نیست.
ثانیا: گاهى که حکمى را از پیامبر(ص)مىپرسیدند، منتظر وحى بود و استحسان نمىفرمودند.
ثالثا: استحسان یک عمل بى در و دروازهاى است.
24......مالک یعلن بان المنصور اعلم الناس بالکتاب و السنة
25.....الدولة طلبت من المالک ان یکتب کتابا و نقرره الدولة[ص539].
26. منصور با مالک شرط کرد که روایتى از طریق على(ع)نقل نکند ومالک هم وفا کرد و در موطا یک حدیث از على(ع)نقل نکرده و در عوض دستگاه تا جائى ترویج از موطا کرد که گفت: بعد از قرآن بهتر از او کتابى نیست.
27. چرا کتاب موطا را موطا نام گذاشت، مالک مىگوید: به خاطر اینکه کتاب را به 70 فقیه نشان دادم وهمهواطئنى على ذلک
28. مالک اول بار 10000 حدیث نوشت بعد تهذیب کرد تا 1700 حدیث آن را پسندید و در موطا نوشت.
29. تمام احادیث موطا 1720 حدیث است که مسند آن 600 و مرسل 228 و موقوف 613 و از تابعین 258 حدیث است.[ص556].
1. از نظر تاریخ، اول ابوحنیفه بوده و بعد مالک و بعد شافعى و بعد احمد حنبل.
2. براى سه نفر اول و مذاهب آنها احادیث جعلى وضع کردهاند. ولى براى احمد حنبل خواب هاى مصنوعى تراشیدند. و وضع احادیث مورد قبول خود آقایان است.[ص274].
3. در گذشته غوغاى تعصب را درعنوانى مستقل از اسد حیدر گفتیم، که از جملهمن لم یکن حنبلیا لیس بمسلمو سزاوار است از شافعى جزیه گرفته شود.!!!
4. نژاد احمد حنبل عرب بود. طرفدارانش حدیثى از پیامبر(ص)نقل کردند که فرمود:احب العربى لانى عربى و القرآن عربى و لسان اهل الجنة عربى مع ان هذا الحدیث قد نص کثیر من الحفاظ على وضعه[ص443].
5. احمد حنبل در حال یتیمى در دامن مادر، بزرگ شد و در بغداد مقدمات قرآن و لغت و کتابت را فراگرفت.
6. احمد حنبل از 15 سالگى وارد علم حدیث شد و شاگرد شافعى بود و علاقه و ارادتى به او مىورزید. و 30 سال شبها براى شافعى استغفار مىکرد.
7. حجاز، بصره، یمن و کوفه از شهرهایى بودند که احمد براى تحصیل به آنجاها رفته بود.[ص444].
8. احمد حنبل زندگى فقیرانهاى داشت و تا عهد متوکل زنده بود و نور چشم متوکل بود وهدایائى از او دریافت مىکرد و هنگام مرض احمد، متوکل، نماینده به عیادتش فرستاد و به امراء امر کرد که احترام احمد را بگیرند و هنگام مرگ احمد، رجال کشورى به امر متوکل او را تشییع کردند. اینها همه و همه به خاطر این بود که احمد حنبل حکومت متوکل را صحیح و لازم الاطاعة مىدانست.[ص445تا446].
احمد حنبل به خاطر یک راى مخالف دولت گرفتار شد، ولى بعد که مخالفتى نمىکرد به این مقامها رسید؛ زیرا در رسالهاى نوشت: کسى طعن بر حکومت نزند، همه مطیع فرمان دولت باشند، دفع زکاة به دولت مجزى است، نماز جمعه را با خلیفه بخوانید و هر که با حاکمى (که یا به خاطر اجماع و یا به خاطر زور به حکومت رسیده) درگیر شود مات میتة الجاهلیة.!!![ص447 از مناقب ابن جوزى].
(راستى باز ابوحنیفه مرد بود؛ زیرا با همه سختگیرى دولت و شلاق خوردن و زندان نه بنى امیه و نه بنى عباس هیچ یک را لایق حکومت نمىدانست و در هیچ دوره قضاوت را از طرف آنها قبول نکرد.[ص48].
9. مسئلهاى که اوج گرفته بود و خونها به خاطر آن ریخته شد، مسئله خلق قرآن بود که هارون الرشید به آن معتقد شده بود که قرآن قدیم است و مردم را مجبور می کرد که شما هم باید معتقد شوید.
10. کسى وارد بر هارون شده و سر بریدهاى را دید، هارون گفت: او را کشتم به خاطر آنکه مىگفت، قرآن مخلوق است. احمد حنبل اول عقیده نداشت، بعد که از دستگاه کتک خورد اظهار عقیده کرد.[ص451].
11. اسد حیدر در ج4، ص462 نام چند شهید را مىبرد که در راه عدم اقرار به خلق قرآن شهید شدند.
12. چون متوکل با آن قساوت قلب به احمد حنبل اظهار علاقه فراوان مىکرد، مردم دور احمد حنبل را گرفتند و براى عظمت او خواب هاى مصنوعى و فضیلت تراشىها کردند از جمله:
ـ کسى آمد وگفت: مریض بودم مادرم خدا را به مقام احمد حنبل قسم داد، شفا یافتم.
ـ احمد در کاروان سرایى در اطراف بغداد توقفى کرده بود. بعد مردم دسته دسته به آنجا براى ملاقات مکانى که احمد در آنجا نشسته بود می آمدند، صاحب کاروان سرا از حماقت مردم استفاده کرد و تابلوهائى به اطراف نصب کرد که (اینجا جاى پاى احمد است..) (اینجا جاى خواب احمد،..)و......است.
ـ در خواب دیدند که احمد حنبل درقیامت لب صراط به طرفدارانش انگشتر می دهد و آنها عبور مىکنند.
ـ در خواب دیدند که احمد حنبل در قیامت در اعلى علیین و سایر مذاهب در بهشت هستند.
ـ در خواب دیدند که هر که مخالف احمد باشد عذاب مىشود.
ـ گفتند: نگاه به احمد حنبل مساوى با یک سال عبادت است.
13. اسد حیدر 17 استاد براى احمد حنبل نام مىبرد. جالب این که طرفدارانش بعضى از اساتید احمد را شاگرد او معرفى کردهاند؛ حتى گفتهاند: بخارى شاگرد او است. در حالی که بخارى جز یک حدیث در آخر کتاب صدقات از احمد نقل نکرده. اسد حیدر در ص504 استاد شیعى براى احمد حنبل نام مىبرد.
14 نفر از نویسندگان و مورخان احمد را از رجال حدیث شمردهاند نه فقه.[ص474].
15. احمد اصرار داشت که مطالبش تدوین نشود ونهى مىکرد و لذا کتابى تصنیف نکرد که در فقه آنها اصلى باشد.
16. مسند احمد چهل هزار حدیث دارد که ده هزار آن تکرارى است. سیصد حدیث ثلاثى دارد؛ یعنى بین احمد و رسول الله(ص)سه راوى فاصله است.
17. ابن تیمیه که خودش حنبلى است مىگوید: الامام احمد حنبل احادیث ضعیف نقل کرده و آنچه گفته حجت نیست نزد خودش و روایات زیادى را نقل نکرده؛ زیرا گفته من این روایات را از 750000 حدیث انتخاب کردهام.
18. اسد حیدر نام حدود 20 نفر را مىبرد که شهادت دادهاند که احمدحنبل از علماء هم عصرش و....اعلم نبوده است.[ص507 به بعد].
19. مذهب حنبلى شهرت سایر مذاهب را ندارد.
20. با همه لزوم اطاعت با زور از متوکل در مسند احمد روایات فضائل اهل بیت زیاد است.
21. احمد حنبل به فرزندش گفت: احدى با اهل بیت قابل قیاس نیست.
22. احمد حنبل گفت: على(ع)با حکومت کمال و زینت نیافت بلکه بالعکس بود.
23. احمد، محدث بزرگى بود نه فقیه و کتاب فقهى تدوین نکرد. حتى نهى مىکرد از نوشتن آراء خود، ولى اصحاب او آراء و عقاید فقهى او را جمع کرده و گفتار و کردار و روایات و پاسخ هاى او را گرد آوردند.
24. پاسخ احمد در پارهاى سئوالات جمله (لاادرى) بود.[ص512].
25. مشهورترین کتابى که به منزله اصول فقه حنبلى است کتابى است به نام مختصر الخرقى که 20 شرح بر او نوشته شده و فضائلى براى قرائت آن گفته شده که:
من قرئه حصل له ثلاث خصال: اما یملک مائة دینار، او یلى القضاء او یصیر صالحا!!!
26. عقیده احمد در قیاس انما یصار الیه عند الضرورة بود.[ص513].
27. ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب خود را حنبلى مىدانند و در جلوه مذهب، نقش مهمى داشتند. گرچه ابن تیمیه نظرهایى دارد که مخصوص خودش مىباشد ولى به هر حال پیرو احمد حنبل شمرده مىشود.
11. حدیثى جعل کردند که پیامبر(ص)فرموده: انبیاء به من و من به ابو حنیفه افتخار می کنم که هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته و عیسى به حکم ابوحنیفه حکم مىکرده و خدا اهل مذهب ابوحنیفه را بخشیده تا قیامت و ابوحنیفه بعد از قرآن بهترین معجزه براى پیامبر(ص)است. و خضر از ابوحنیفه تعلیم مىدیده. و حتى بعد از مرگ او خضر بر سر قبرش مىآمد و از درون قبر به خضر چیز یاد مىداده و این عمل تا 25 سال طول کشید.!!!!
12. ابوحنیفه اسیرى بوده که آزاد شد و ایرانى بوده و روایات جعلى که برایش گفتهاند از کسانى وضع شده که نزد اهل سنت کذاب وضاع هستند.[فراجع اسد حیدر، ج1، ص281 به بعد].
ابوحنیفه در ملاء عام تصریح مىکرد کهما راى اعلم من جعفر بن محمد و انه اعلم الامة - و سئل رجل یوما عن رجل وقف ماله للامام فمن یکون المستحق فاجاب ابوحنیفه المستحق هو جعفر بن محمد الصادق (ع) لانه هو الامام الحق.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر].
1. امام صادق(ع)مکرر او را از قیاس نهى مىفرمود و می فرمود(ع):اول من قاس ابلیس انهقال:خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ[اعراف/12].
سپس در رد قیاس مىفرمود: نماز مهم تراست. ولى زن حائض براى نمازش قضا لازم ندارد. قتل مهمتر از زنا است؛ اما در زنا 4 شاهد باید باشد. تاریخ موارد متعددى را نقل مىکند که ابوحنیفه تسلیم مىشد.
2. اسد حیدر، در ج1، ص322 عدهاى از مشایخ ابوحنیفه را که همه شیعه بودهاند نقل مىکند.
3. اسد حیدر، در ج1، ص317 و 318 از ابوحنیفه مطالبى را نقل مىکند که از نظر مسئله ولایت و حکومت، مخالف خلفاء و حکام جور بود و تمایل به رهبرى اهل بیت(ع)داشت و تصریح فضایل على(ع)می کرد و تحریک کننده به یارى از زید بن على و.....بوده است. گرچه از نظر فروع و تدریس و رقابت علمى دکانى در مقابل امام صادق(ع)زده بود و عملا حکام زور از او بهره مىبردند و او را آلت دست قرار مىدادند وابلیسانه قیاس مىکرد.
4. ابوحنیفه به دست منصورکشته شد. چون او همچون مالک تسلیم نبود و گاهی اهل بیت را ترجیح مىداد و مدح مىکرد و گاهى پیشنهادهاى منصور را رد مىکردو..
5. خود ابوحنیفه مطالبى گفته و پیروانش چیزهائى و حتى اجتهاداتى از خود به او افزودهاند وتدوین کردهاند. لذا تشخیص کلام شخص او با آنچه اضافه شده کار مشکلى است. اسد حیدر ده نفر از کسانی که مکتب ابوحنیفه را نشر دادهاند نام مىبرد.[ج1، ص312].
1. بخارى گویا مواظب بوده از امام صادق(ع)حدیثى نقل نکند.!!! با اینکه از شاگردان امام صادق(ع)حدیثها نقل کرده است. بخارى از این کارها زیاد کرده مثلا آیه تطهیر و حدیث غدیر و ثقلین را هم با داشتن صدها مدرک معتبر از باقى صحاح و کتب معتبره نقل نکرده واین تفسیرى جز این که ایشان شهامت نداشتند و ترسو و دست نشانده حکام جور بودند، ندارد.
1. حفاظ،110 حدیث او را انتقاد کرده اند که 32 حدیث از آن در صحیح مسلم هم هست و 78 حدیث انتقاد شده فقط در بخارى است.[ص78].
2.حفاظ 80 راوى بخارى را تضعیف کردهاند.[ص78].
ولى مىبینیم که می گویند: بخارى عدل قرآن است و اگر کسی به هر قصدى یک دوره آنرا بخواند حاجتش برآورده مىشود، اگردر کشتى باشد غرق نیست و اگر به هنگام ناراحتى تلاوت شد فرج مىرسدو.... وآن را قطعه قطعه مىکنند (همچون اجزاء قرآن) و میان مردم تقسیم می کنند و ختم بخارى بر مىدارند.!!!
چه دلیلی که وجود دارد تنها بخارى این چنین است، در حالی که روایات دروغ دارد مثل حدیثان النبى کان مسحورا
در حالی که جمال الدین حنفى گفته:من نظرفى کتاب بخارى تزندق.
در حالی که مالک بن انس صاحب کتاب موطاء از هر جهت از نویسنده بخارى با فضیلتتر است.
در حالی که از صدها حدیث پیرامون فضیلت على(ع)بخارى 3یا4 حدیث آورده!!!
در حالی که در بخارى احادیثی از راویان ناصبى، از خوارج و.. یافت مىشود و با این که تواتر دارد روایت:رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلِی (ع) که"لَا یحِبُّک إِلَّا مُومِنٌ وَ لَا یبْغِضُک إِلَّا مُنَافِقٌ"[أمالى صدوق، ص134].
در حالی که بخارى آیه تطهیر را که درباره اهل بیت است نقل نکرده با اینکه بیش از 40 مدرک از اهل سنت داریم.
إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً[احزاب/33].
در حالی که بخارى آیه غدیر را نقل نکرده با اینکه بیش از 30 کتاب مستقل درباره غدیر خم نوشته شده است و بیش از 100 صحابى و 80 تابعى آنرا نقل کرده است.
بخارى حدیث ثقلین را نقل نکرده با آن همه سند و نقل در باقى صحاح.
بخارى از امام صادق(ع)حدیثى نقل نکرده، ولى در قبول روایات دشمنان خدا و پیامبر(ص)ابائى نداشته، مثل عمران بن حطان و داود ب حصین.
3. غیر از صحاح سته اهل سنت کتاب های احادیث دیگر را به صحاح نام گذارى کردهاند که اسد حیدر در ص561 نام آنها را مىبرد.
4. خود بخارى گفته: روایات صحیحى که در کتاب صحیح نقل نکردهام بیش از آن است که نقل کردهام.[هدایهالبارى،ج5، ص100]
5. در بخارى بیش از 6000 حدیث است که 2000 آن تکرارى است با اینک صاحب بخارى 100000 حدیث را حفظ بوده.
6. ابن مدینى کتاب علل نوشته و خیلى مواظبت مىکرد. یک روز به باغى رفت. بخارى آمد نزد یکى از فرزندان نویسنده و پولى داد و کتاب را گرفته و یک روزه به نویسندگان متعدد داد و از او رونویسى کردند و فورى کتاب را پس داد بعد که صاحب کتاب داستان را شنید از غصه مرد و بخارى سبک را از او گرفته و بخارى را تدوین کرده.[ج2، ص456]
7. در بخارى، با مکررات 7397 حدیث موجود است و بدون مکرر 2620.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر].
1. مسلم شاگرد بخارى بود، در مورد160 راوى مسلم طعن زده شده است.
2. امتیازات صحیح مسلم بر بخارى:
الف: مسلم کتابش را در شهر خودش نوشته و در حضور اساتید و مشایخ و قهرا دقت داشته.
ج: بخارى، گاهی شخصى را در جائى با نام و در جاى دیگر با کنیه نام برده که تصور مىشود که دو نفرند.
3. احادیث صحیح مسلم 7375 ، با مکررات و بدون مکرر4000.
4.اجمع الحفاظ على ان البخارى و المسلم لم یستوعبا تخریج الاحادیث الصحاح.[ص559].
1. روش خاصى دارد و آن اینکه درجه حدیث را بیان مىکرده که کدام صحیح و کدام معلول و کدام متروک است و بعضى از حفاظ آن را از صحیح مسلم و بخارى بهتر دانستهاند.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر].
1. احفظ ازمسلم است و از همه ضعفش کمتر است. وارد دمشق شد. از او فضیلت براى معاویه خواستند. او گفت: فضیلتى ندارد. تخم او را مالیدند و سپس او را حمل به مکه کردند و مرد و قبرش میان صفا و مروة است.[ص560].
2. او خصائص را در فضائل اهل بیت نوشته.
1. کثرت شاگردان امام وتخصص های آنها
9. براى هیچ یک از ائمه اربعه به قدر امام صادق(ع)شاگرد نقل نشده.
10. اکثر شاگردان از کوفه و مدینه بودند. گفتهاند حدود 1000 نفر از ایشان کوفی بودند.
11. شاگردان امام منحصر به کسانى نبود که خلافت بلا فصل على(ع)را پذیرفته وشیعه باشند.[ج2، ص49].
12. 400 شاگرد ،400 تالیف داشتند.[ص50].
ابان بن تغلب: براى فقه:قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع):" اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یرَى فِی شِیعَتِی مِثْلُک"[رجال نجاشى، ص10].
حمران بن اعین: پاسخ گوى مسائل علوم قرآن.
هشام: مناظره درعلم امامت و عقائد.
13. شاگردان ابوحنیفه (با تلاش هاى دربار) از 36 نفر تجاوز نمىکرد.[اسد حیدر، ج2، ص64].
ـ جابر بن حیان را پدر علم شیمى و کتاب هاى او را به زبان هاى مختلف اروپایى در قرون وسطى ترجمه و نویسندگان تاریخ علوم همگى از او به عظمت یاد کردهاند.
ـ امام صادق(ع)رساله توحید مفضل را در 4 روز بر مفضل بن عمر کوفى املاء کرد.
ـ رساله توحید به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم مجلسى ترجمه شده است.
ـ ابوحنیفه شاگرد حضرت می گفت،لولا السنتان لهلک النعمان.
ـ شاگردان حضرت از بصره، واسط، حجاز از قبائل مختلف و دیگر شهرهاى اسلامی هم مىآمدند.
ـ حسن بن على بن زیاد بن وشاء که از شاگردان امام رضا(ع)و از محدثان بزرگ بود (و تبعا سال ها بعد از امام صادق(ع)زندگى مىکرده) مىگوید:
در مسجد کوفه 900 نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگى از امام صادق(ع)حدیث نقل مىکردند.
ـ امام صادق(ع)هر یک از شاگردان خود را در رشتهاى که مطابق ذوق او بود تشویق مىکرد.
یک شاعر نزد امام آمد و گفت: مىخواهم در قرائت با شما مناظره کنم. فرمود:" با حمران بحث کن". گفت می خواهم در لغت با شما مناظره کنم. فرمود: " با ابان بن تغلب بحث کن". گفت می خواهم درفقه با شما مناظره کنم. فرمود:" با زرارة بحث کن". گفت می خواهم در عقائد وکلام با شما بحث کنم.فرمود:" بامومن طاق بحث کن". گفت می خواهم در جبر و اختیار با شما بحث کنم. فرمود:" با حمزة طیار بحث کن". گفت می خواهم درتوحید با شما بحث کنم. فرمود:" با هشام بن سالم بحث کن. گفت می خواهم در امامت با شما بحث کنم. فرمود:" با هشام بن حکم بحث کن. عصر امام صادق(ع)عصر برخورد اندیشهها و مناظرهها است.
اولین مخترع شیمى و کسی که در این علم کتاب نوشت، از شاگردان امام صادق(ع)است. او 500 رساله در 1000 صفحه در شیمى نوشته است.
براى غربىها (مستشرقین) گران است که یک عرب مسلمان قرن دوم هجرى داراى آرائى باشد که علم شیمى قدیم و جدید بر آنها استوار باشد. لذا گاهى در اصل وجودش ایجاد شبهه کردهاند!! و گاهى در زمانش وگاهى در نسبت این همه رساله به او و گاهى در این که استادش امام صادق(ع)است و گاهى در کیفیت و اسلوب نویسندگى او و..؛ ولى نوشته بهترین دلیل وجود خارجى نویسنده است و اعترافات مکرر به این که من این علوم را از امام صادق(ع)دارم بهترین رافع شبهات است و این شبهات یا به خاطر عدم آشنائى با امام صادق(ع)است که وصل به علم بى نهایت خالق متعال است و یا به خاطر کوبیدن و تحقیر اسلام ومسلمانان.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر]
ابان بن تغلب: از اصحاب اجماع و قال له الصادق(ع):اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یرَى فِی شِیعَتِی مِثْلُک[رجال نجاشى، ص10].
عن الفضیل و إبراهیم ابنی محمد الأشعریین، قالا:إن أبا عبد الله (ع) لما بلغه وفاة بکیر بن أعین، قال:" أما و الله لقد أنزله الله بین رسول الله و أمیر المؤمنین (صلوات الله علیهما)".[رجالالکشی، ص181].
3.نقل عنه الصحاح و قالوا فى شانه. لا باس به و ان کان مذهبه مذهب الشیعه.[الامام الصادق، ج3].
او نیز از شاگردان امام باقر(ع)وامام صادق(ع)بود که امام باقر(ع)درباره او فرمود:إنه من المؤمنین حقا لا یرجع أبدا[رجالالکشی، ص178].
14. یکى از خوارج استناد مىکرد به اینکه ابوبکر به دفن در جوار پیامبر افضل است. مومن طاق گفت: خانه پیامبر(ص)اگر ارث زنان بود، چرا عایشه از سهم خود تجاوز کرد و آنجا را مقبره پدرش قرار داد و اگر سهم همه مسلمانان است بدتر.
15. همین که امام صادق(ع)از دنیا رفت، ابوحنیفه به مومن طاق گفت: امام تو از دنیا رفت.قال أبو حنیفة لمؤمن الطاق و قد مات جعفر بن محمد (ع) ، یا أبا جعفر إن إمامک قد مات فقال أبو جعفر لکن إمامک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. (حجر38 -37)[رجالالکشی، ص186].
1. از شاگردان امام صادق(ع)بود و متخصص درعلم کلام.
1.از امام باقر(ع)سى هزار حدیث و از امام صادق(ع)16 هزار حدیث حفظ بود. در محکمه قاضى به خاطر تشیع رد شد و او افتخار مىکرد و مىگفت: اگر امام لطف کند ومرا به شیعه بودن بپذیرد زهى سعادتم.[اسدحیدر، ج2، ص448].
2. ابوحنیفه گاهى در مسائل به او مراجعه مىکرد.
محمد بن مسلم مریض شده بود. امام باقر(ع)به توسط غلامشان آبى را براى او فرستادند؛ وقتى نوشید خوب شد و خدمت امام(ع)رسید با چشمانى گریان، حضرت از او پرسید:" چرا مىگریى؟".
گفت:جُعِلْتُ فِدَاک أَبْکی عَلَى اغْتِرَابِی وَ بُعْدِ الشُّقَّةِ وَ قِلَّةِ الْمَقْدُرَةِ عَلَى الْمُقَامِ عِنْدَک وَ النَّظَرِ إِلَیک. فَقَالَ(ع):" أَمَّا قِلَّةُ الْمَقْدُرَةِ فَکذَلِک جَعَلَ اللَّهُ أَوْلِیاءَنَا وَ أَهْلَ مَوَدَّتِنَا وَ جَعَلَ الْبَلَاءَ إِلَیهِمْ سَرِیعا و أما ما ذکرت من الغربة فلک بأبی عبد الله أسوة بأرض ناء عنا بالفرات (ص) و أما ما ذکرت من بعد الشقة فإن المؤمن فی هذه الدار غریب و فی هذه الخلق المنکوس حتى یخرج من هذه الدار إلى رحمة الله، و أما ما ذکرت من حبک قربنا و النظر إلینا و إنک لا تقدر على ذلک فالله یعلم ما فی قلبک و جزاو علیه."[رجالالکشی، ص167].
1. متکلم معروف که حدود 20 تالیف دارد و شاگرد امام صادق(ع)است.[اسد حیدر، ج2، ص75].
2. حدود 15 مناظره معروف دارد.[اسد حیدر، ج3، ص85].
3.هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده[إعلامالورى، ص280].
4. هارون الرشید که از پشت پرده بعضى از مناظرات هشام را شنید، گفت:ان لسان هشام اوقع فى نفوس الناس من الف سیف.[اسد حیدر، ج2، ص81].
5. حضرت رضا درباره هشام فرمود:عن سلیمان بن جعفر الجعفری، قال سألت أبا الحسن الرضا (ع) عن هشام بن الحکم قال: فقال لی:" رحمه الله کان عبدا ناصحا أوذی من قبل أصحابه حسدا منهم"[رجالالکشی، ص270].
6.امام کاظم(ع)به هشام وصایائى دارد از جمله اینکه فرمود: تعلیم حکمت به نااهل ظلم است و عدم تعلیم به اهل آن هم ظلم است.
7. به خاطر سعایت حسودان، هشام تحت تعقیب هارون قرار گرفت و در کوفه مخفى مرد. وشبانه دفن شد و هارون شاگردانش را گرفت و زندان کرد، ولى همین که خبر مرگ هشام را شنید، شکر کرد و شاگردانش را آزاد کرد.[الامام الصادق(ع)، ج2، ص110].
8. گروهى از شاگردان امام به عنوان تجارت درشهرها مسافرت می کردند و با مردم مانوس بودند و مردم را به سوى اهل بیت(ع)سوق مىدادند. هشام در این نقش، موفقیتهایى پیدا کرد.[اسدحیدر، ج2، ص51].
جابر جعفى: یک صد هزار حدیث حفظ بود و چون مخالف قیاس ابوحنیفه بود. ابوحنیفه خیلى او را مىکوبید.
امام صادق(ع)در مدح او فرمود:قَالَ الصَّادِقُ (ع) رحم الله جابر الجعفی کان یصدق علینا[رجالالکشی، ص191].
عن عبد الله بن عطاء المکی قال کان جابر بن یزید الجعفی إذا روى عن محمد بن علی (ع) شیئا قال: حدثنی وصی الأوصیاء و وارث علم الأنبیاء محمد بن علی بن الحسین (ع).[إرشاد مفید، ج2، ص160].
تا خون به جگر حکام جور کند و به وصى حق اشاره کند، ولى خوف و خفقان جورى بود که یا به خاطر خوف ویا بخاطر رضاى سلطان روایت از او نقل نمىکردند.
1. جابر مىگوید: امام باقر(ع)هفتاد هزار حدیث براى من گفت وسفارش کرد که به احدی نگویم و نقل نکنم. به حضرت عرض کردم:جعلت فداک إنک حملتنی وقرا عظیما بما حدثتنی به من سرکم الذی لا أحدث به أحدا و ربما جاش فی صدری حتى یأخذنی منه شبهة الجنون. قال:" یا جابر! فإذا کان ذلک فاخرج إلى الجبان فاحفر حفیرة و دل رأسک فیها ثم قل: حدثنی محمد بن علی بکذا و کذا"[اختصاصمفید،ص66].
1. در حوزه علمیه امام، همه با حسن نیت نبودند. کسانى مغرض و تحریک کن و کذاب ووضاع بودند که به قول شاعر
قَالَ الصَّادِقُ(ع)لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ:حَقٌّ عَلَى کلِّ مُسْلِمٍ یعْرِفُنَا أَنْ یعْرِضَ عَمَلَهُ فِی کلِّ یوْمٍ وَ لَیلَةٍ عَلَى نَفْسِهِ فَیکونَ مُحَاسِبَ نَفْسِهِ فَإِنْ رَأَى حَسَنَةً اسْتَزَادَ مِنْهَا وَ إِنْ رَأَى سَیئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْهَا لِئَلَّا یخْزَى یوْمَ الْقِیامَةِ[تحفالعقول، ص301].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِذَا رَأَیتُمُ الْعَبْدَ مُتَفَقِّداً لِذُنُوبِ النَّاسِ نَاسِیاً لِذُنُوبِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّهُ قَدْ مُکرَ بِهِ[مشکاهالأنوار، ص325].
و قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):لا تثق بمودة ملوک[بحارالأنوار، ج75، ص229].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):کمْ مِنْ مَغْرُورٍ بِمَا قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ کمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِسَتْرِ اللَّهِ عَلَیهِ وَ کمْ مِنْ مَفْتُونٍ بِثَنَاءِ النَّاسِ عَلَیهِ[کافى، ج8، ص128].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ یا ابْنَ جُنْدَبٍ الْمَاشِی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ کالسَّاعِی بَینَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَاضِی حَاجَتِهِ کالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ مَا عَذَّبَ اللَّهُ أُمَّةً إِلَّا عِنْدَ اسْتِهَانَتِهِمْ بِحُقُوقِ فُقَرَاءِ إِخْوَانِهِمْ[تحفالعقول، ص303].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):یا ابْنَ جُنْدَبٍ بَلِّغْ مَعَاشِرَ شِیعَتِنَا وَ قُلْ لَهُمْ لَا تَذْهَبَنَّ بِکمُ الْمَذَاهِبُ فَوَ اللَّهِ لَا تُنَالُ وَلَایتُنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فِی الدُّنْیا وَ مَوَاسَاةِ الْإِخْوَانِ فِی اللَّهِوَ لَیسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ یظْلِمُ النَّاسَ[تحفالعقول، ص303].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):فلا تضیع مالک و تصلح مال غیرک[تحفالعقول، ص304].
قَالَ الصَّادِقُ(ع)لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ:یا ابْنَ جُنْدَبٍ صِلْ مَنْ قَطَعَک وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَک وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیک وَ سَلِّمْ عَلَى مَنْ سَبَّک وَ أَنْصِفْ مَنْ خَاصَمَک وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَک کمَا أَنَّک تُحِبُّ أَنْ یعْفَى عَنْک فاعتبر بعفو الله عنک أ لا ترى أن شمسه أشرقت على الأبرار و الفجار و أن مطره ینزل على الصالحین و الخاطئین[تحفالعقول، ص305].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):ثلاثة تورث المحبة؛ الدین و التواضع و البذل[تحفالعقول، ص315].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):خیر المسلمین من وصل و أعان و نفع، ما بت لیلة قط و لله فی مالی حق یسألنیه[رجالالکشی، ص369].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَمْ تَأْخُذْ لِضَعِیفِهَا مِنْ قَوِیهَا بِحَقِّهِ غَیرَ مُتَّضِعٍ[تهذیبالأحکام، ج6، ص180].
درباره ارزش مهمان مىفرمود:فَضْلُهُمْ عَلَیک أَکثَرُ مِنْ فَضْلِک عَلَیهِمْ.قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک کیفَ ذَا وَ أَنَا أُطْعِمُهُمْ طَعَامِی وَ أُنْفِقُ عَلَیهِمْ مِنْ مَالِی وَ یخْدُمُهُمْ خَادِمِی؟ فَقَالَ:" إِذَا دَخَلُوا عَلَیک دَخَلُوا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالرِّزْقِ الْکثِیرِ وَ إِذَا خَرَجُوا خَرَجُوا بِالْمَغْفِرَةِ لَک"[کافى، ج6، ص284].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ مَعُونَةَ الْمُسْلِمِ خَیرٌ وَ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ صِیامِ شَهْرٍ وَ اعْتِکافِهِ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِیاکمْ وَ إِعْسَارَ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِکمُ الْمُسْلِمِینَ أَنْ تُعْسِرُوهُ بِالشَّیءِ یکونُ لَکمْ قِبَلَهُ وَ هُوَ مُعْسِرٌ فَإِنَّ أَبَانَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)کانَ یقُولُ لَیسَ لِمُسْلِمٍ أَنْ یعْسِرَ مُسْلِماً وَ مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَظَلَّهُ اللَّهُ بِظِلِّهِ یوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ[کافى، ج8، ص9].
جورى باشید که وقتى مىگویند:هذا جعفرى یسرنى ذلک.
قَالَ الصَّادِقُ(ع):إنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص)کانَ یأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَیطِ وَ الْمِخْیطِ صِلُوا عَشَائِرَکمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِیثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا جَعْفَرِی فَیسُرُّنِی ذَلِک وَ یدْخُلُ عَلَی مِنْهُ السُّرُورُ وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ[کافى، ج2، ص636].
عَلَیکمْ بِحُبِّ الْمَسَاکینِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّهُ مَنْ حَقَّرَهُمْ وَ تَکبَّرَ عَلَیهِمْ فَقَدْ زَلَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَهُ حَاقِرٌ مَاقِتٌ وَ قَدْ قَالَ أَبُونَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَمَرَنِی رَبِّی بِحُبِّ الْمَسَاکینِ الْمُسْلِمِینَ مِنْهُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ حَقَّرَ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَلْقَى اللَّهُ عَلَیهِ الْمَقْتَ مِنْهُ وَ الْمَحْقَرَةَ حَتَّى یمْقُتَهُ النَّاسُ وَ اللَّهُ لَهُ أَشَدُّ مَقْتاً فَاتَّقُوا اللَّهَ فِی إِخْوَانِکمُ الْمُسْلِمِینَ الْمَسَاکینِ فَإِنَّ لَهُمْ عَلَیکمْ حَقّاً أَنْ تُحِبُّوهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَ رَسُولَهُ ص بِحُبِّهِمْ فَمَنْ لَمْ یحِبَّ مَنْ أَمَرَ اللَّهُ بِحُبِّهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَاتَ عَلَى ذَلِک مَاتَ وَ هُوَ مِنَ الْغَاوِینَ وَ إِیاکمْ وَ الْعَظَمَةَ وَ الْکبْرَ فَإِنَّ الْکبْرَ رِدَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَهُ خَصَمَهُ اللَّهُ وَ أَذَلَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ إِیاکمْ أَنْ یبْغِی بَعْضُکمْ عَلَى بَعْضٍ فَإِنَّهَا لَیسَتْ مِنْ خِصَالِ الصَّالِحِینَ فَإِنَّهُ مَنْ بَغَى صَیرَ اللَّهُ بَغْیهُ عَلَى نَفْسِهِ وَ صَارَتْ نُصْرَةُ اللَّهِ لِمَنْ بُغِی عَلَیهِ وَ مَنْ نَصَرَهُ اللَّهُ غَلَبَ وَ أَصَابَ الظَّفَرَ مِنَ اللَّهِ وَ إِیاکمْ أَنْ یحْسُدَ بَعْضُکمْ بَعْضاً فَإِنَّ الْکفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ[کافى، ج8، ص7].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):عَلَیکمْ بِالصَّمْتِ إِلَّا فِیمَا ینْفَعُکمُ اللَّهُ بِهِ مِنْ أَمْرِ آخِرَتِکمْ وَ یأْجُرُکمْ عَلَیهِ[کافى، ج8، ص2].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَمْ یوخَذْ لِضَعِیفِهَا مِنْ قَوِیهَا بِحَقِّهِ غَیرَ مُتَعْتَعٍ[کافى، ج5، ص56].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یحْسِنْ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَهُ[کافى، ج2، ص668].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):ثلاثة تجب لهم الرحمة غنی قوم افتقر و عزیز قوم ذل و عالم تتلاعب به الجهال[معدنالجواهر، ص31].
اذا بلغک عن اخیک ما تکرهه فاطلب له من عذر واحد الى سبعین عذرا فان لم تجد له عذرا فقل لعل له عذرا لا اعرفه.
قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ أَعَانَ عَلَى مُومِنٍ بِشَطْرِ کلِمَةٍ لَقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ مَکتُوبٌ بَینَ عَینَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَتِی[کافى، ج2، ص368].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):یا ابن النعمان إن أردت أن یصفو لک ود أخیک فلا تمازحنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لا تشارنه و لا تطلع صدیقک من سرک إلا على ما لو اطلع علیه عدوک لم یضرک فإن الصدیق قد یکون عدوک یوما[تحفالعقول، ص312].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):الاستقصاء فرقة الانتقاد عداوة قلة الصبر فضیحة إفشاء السر سقوط السخاء فطنة اللوم تغافل[تحفالعقول، ص315].
مفضل درباره یکى از دوستانش به امام(ع)گفت: خبرى از او ندارم. امام(ع)فرمود:أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ صَحِبَ مُومِناً أَرْبَعِینَ خُطْوَةً سَأَلَهُ اللَّهُ عَنْهُ یوْمَ الْقِیامَةِ[مجموعهورام، ج2، ص21].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِذَا رَأَیتُمُ الْعَبْدَ مُتَفَقِّداً لِذُنُوبِ النَّاسِ نَاسِیاً لِذُنُوبِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّهُ قَدْ مُکرَ بِهِ[مشکاهالأنوار، ص325].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ الرِّزْقَ لَا یسُوقُهُ حِرْصُ حَرِیصٍ وَ لَا یرُدُّهُ کرَاهِیةُ کارِهٍ[کافى، ج2، ص57].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَی مَنْ أَهْدَى إِلَی عُیوبِی[کافى، ج2، ص639].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):من وقف نفسه موقف التهمة فلا یلومن من أساء به الظن و من کتم سره کانت الخیرة فی یده و کل حدیث جاوز اثنین فاش و ضع أمر أخیک على أحسنه و لا تطلبن بکلمة خرجت من أخیک سوءا و أنت تجد لها فی الخیر محملا و علیک بإخوان الصدق فإنهم عدة عند الرخاء و جنة عند البلاء و شاور فی حدیثک الذین یخافون الله و أحبب الإخوان على قدر التقوى[تحفالعقول، ص368].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ زَرَعَ الْعَدَاوَةَ حَصَدَ مَا بَذَرَ[کافى، ج2، ص302].
قَالَ الصَّادِقُ(ع)لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ:یا ابْنَ النُّعْمَانِ لَا تَطْلُبِ الْعِلْمَ لِثَلَاثٍ لِتُرَائِی بِهِ وَ لَا لِتُبَاهِی بِهِ وَ لَا لِتُمَارِی وَ لَا تَدَعْهُ لِثَلَاثٍ رَغْبَةٍ فِی الْجَهْلِ وَ زَهَادَةٍ فِی الْعِلْمِ وَ اسْتِحْیاءٍ مِنَ النَّاسِ[تحفالعقول، ص313].
و قال(ع)لشیخ بصرى قدم المدینة بطلب العلمفإن أردت العلم فاطلب أولا فی نفسک حقیقة العبودیة[بحارالأنوار، ج1، ص224].
سپس در تفسیر عبودیت فرمودند که:" انسان مال را مال خدا بداند و هر کجا امر کرده مصرف کند. انسان فکرش در انجام وظیفه باشد و براى خود کانال کشى و..... نکند وچنین طالب علمى براى عزت و علو و تفاخر و تکاثر و مباهاة درس نمىخواند، بلکه به خاطر حقیقت عبودیت، تحصیلش فقط براى انجام وظیفه و رضاى خدا است. و سؤال تنها براى فراگیرى باشد و احتیاط پیشه کن و از فتوا دادن بپرهیز و گردنت را پل براى دیگران قرار مده، اجتهاد بدون ورع نافع نیست".
قَالَ الصَّادِقُ(ع):طَلَبَةُ الْعِلْمِ ثَلَاثَةٌ فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْیانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ وَ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ وَ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیةِ الرِّجَالِ بِتَذَاکرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحِلْمِ قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَیزُومَهُ وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ ذُو خِبٍّ وَ مَلَقٍ یسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ یتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ ذُو کآبَةٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ قَدْ تَحَنَّک فِی بُرْنُسِهِ وَ قَامَ اللَّیلَ فِی حِنْدِسِهِ یعْمَلُ وَ یخْشَى وَجِلًا دَاعِیاً مُشْفِقاً مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکانَهُ وَ أَعْطَاهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَمَانَهُ[کافى، ج1، ص49].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):الفقهاء أمناء الرسل فإذا رأیتم الفقهاء قد رکبوا إلى السلاطین فاتهموهم[کشفالغمة، ج2، ص184].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ دَعَا النَّاسَ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالٌّ[تحفالعقول، ص375].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):القضاة أربعة قاض قضى بالحق و هو لا یعلم أنه حق فهو فی النار و قاض قضى بالباطل و هو لا یعلم أنه باطل فهو فی النار و قاض قضى بالباطل و هو یعلم أنه باطل فهو فی النار و قاض قضى بالحق و هو یعلم أنه حق فهو فی الجنة[خصال صدوق، ج1، ص247].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):الْمَعْرُوفُ ابْتِدَاءٌ وَ أَمَّا مَنْ أَعْطَیتَهُ بَعْدَ الْمَسْأَلَةِ فَإِنَّمَا کافَیتَهُ بِمَا بَذَلَ لَک مِنْ وَجْهِهِ[کافى، ج4، ص23].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):رَأَیتُ الْمَعْرُوفَ لَا یصْلُحُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ تَصْغِیرِهِ وَ تَسْتِیرِهِ وَ تَعْجِیلِهِ فَإِنَّک إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَیهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَ إِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَ إِنْ کانَ غَیرُ ذَلِک سَخَّفْتَهُ وَ نَکدْتَهُ[کافى، ج4، ص30].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَکاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِی مُسْلِمٌ فَقِیراً مُحْتَاجاً[منلایحضرهالفقیه، ج2، ص7].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ النَّاسَ مَا افْتَقَرُوا وَ لَا احْتَاجُوا وَ لَا جَاعُوا وَ لَا عَرُوا إِلَّا بِذُنُوبِ الْأَغْنِیاءِ[منلایحضرهالفقیه، ج2، ص7].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَا ضَاعَ مَالٌ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا بِتَضْییعِ الزَّکاةِ[کافى، ج3، ص505].
در مدیریت کار فرمود:کل ذی صناعة مضطر إلى ثلاث خلال یجتلب بها المکسب و هو أن یکون حاذقا بعمله (اطلاعات فنى داشته باشد) مویا للأمانة (امین) فیه مستمیلا لمن استعمله (خوش کارگر)[تحفالعقول، ص322].
اسد حیدر در روایات متعددى از امام صادق(ع)نقل کرده که مکرر به اصحاب سفارش کار و تجارة مىکرد و تجارت را عزت و ترک آنرا کم عقلى مىدانست. لکن توجه مىداد که به درجه حرص نرسد و مىفرمود:
لِیکنْ طَلَبُک لِلْمَعِیشَةِ فَوْقَ کسْبِ الْمُضَیعِ وَ دُونَ طَلَبِ الْحَرِیصِ الرَّاضِی بِدُنْیاهُ الْمُطْمَئِنِّ إِلَیهَا وَ لَکنْ أَنْزِلْ نَفْسَک مِنْ ذَلِک بِمَنْزِلَةِ الْمُنْصِفِ الْمُتَعَفِّفِ تَرْفَعُ نَفْسَک عَنْ مَنْزِلَةِ الْوَاهِنِ الضَّعِیفِ وَ تَکتَسِبُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ إِنَّ الَّذِینَ أُعْطُوا الْمَالَ ثُمَّ لَمْ یشْکرُوا لَا مَالَ لَهُمْ[کافى، ج5، ص81].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ أَکلَ مَالَ أَخِیهِ ظُلْماً وَ لَمْ یرُدَّهُ إِلَیهِ أَکلَ جَذْوَةً مِنَ النَّارِ یوْمَ الْقِیامَةِ[کافى، ج2، ص333].
آن که امروز به نفع تو خیانت مىکند فردا هم به ضرر تو خائن است.
قَالَ الصَّادِقُ(ع):لا یکون الأمین أمینا حتى یومن على ثلاثة فیویها على الأموال و الأسرار و الفروج و إن حفظ اثنین و ضیع واحدة فلیس بأمین[تحفالعقول، ص315].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):الدین غم باللیل و ذل بالنهار[تحفالعقول، ص359].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):نَحْنُ أَصْلُ کلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّیامُ وَ کظْمُ الْغَیظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِیءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْکذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِیمَةُ وَ الْقَطِیعَةُ وَ أَکلُ الرِّبَا وَ أَکلُ مَالِ الْیتِیمِ بِغَیرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی الْحُدُودِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ وَ رُکوبُ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ کلُّ مَا وَافَقَ ذَلِک مِنَ الْقَبِیحِ فَکذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیرِنَا[کافى، ج8، ص242].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ یومِنَ عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِهِ حَتَّى یرْضَى عَنِ اللَّهِ فِیمَا صَنَعَ اللَّهُ إِلَیهِ[کافى، ج8، ص7].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):یا ابن جندب لو أن شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکة و لأظلهم الغمام و لأشرقوا نهارا و لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم و لما سألوا الله شیئا إلا أعطاهم[تحفالعقول، ص301].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِیلَ عَلَى الْیقِینِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْکثِیرِ عَلَى غَیرِ یقِینٍ[کافى، ج2، ص57].
به حمران بن اعین فرمود: عمل کم با یقین افضل است از عمل کثیر بدون یقین.
قَالَ الصَّادِقُ(ع):قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)الْإِسْلَامُ عُرْیانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَیاءُ وَ زِینَتُهُ الْوَقَارُ وَ مُرُوءَتُهُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ عِمَادُهُ الْوَرَعُ وَ لِکلِّ شَیءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیتِ[کافى، ج2، ص46].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاةَ لِمَنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِی وَ یکفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ مِنْ أَجْلِی وَ یقْطَعُ نَهَارَهُ بِذِکرِی وَ لَا یتَعَاظَمُ عَلَى خَلْقِی وَ یطْعِمُ الْجَائِعَ وَ یکسُو الْعَارِی وَ یرْحَمُ الْمُصَابَ وَ یووِی الْغَرِیبَ[المحاسن، ج1، ص15].
در ماجراى سفیان ثورى که لباس ظریف را امام رو و لباس خشن را زیر پوشیده بود. فرمود:فما کان لله أخفیناه و ما کان لکم أبدیناه[کشفالغمة، ج2، ص156].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):ربما اغتررت بما تری الخلق من الندم على تقصیرک فی العبادة و لعل الله تعالى یعلم من قلبک بخلاف ذلک و ربما أقمت نفسک على العبادة متکلفا و الله یرید الإخلاص و ربما توهمت أنک تدعو الله و أنت تدعو سواه و ربما حسبت أنک ناصح للخلق و أنت تریدهم لنفسک أن یمیلوا إلیک و ربما ذممت نفسک و أنت تمدحها على الحقیقة[مصباحالشریعة، ص142].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):یا ابْنَ النُّعْمَانِ إِنَّ الْمُذِیعَ لَیسَ کقَاتِلِنَا بِسَیفِهِ بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً[تحفالعقول، ص307].
مىفرمود: (براى حفظ شخصیت)لَا تُخْبِرِ النَّاسَ بِکلِّ مَا أَنْتَ فِیهِ فَتَهُونَ عَلَیهِمْ[رجالالکشی، ص184].
و فرمود:من ادب الادیب دفن ادبهو قال:تمنع الناس من عرضک[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر، ج3].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):من أکرمک فأکرمه و من استخف بک فأکرم نفسک عنه[کشفالغمة، ج2، ص206].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):بَاشِرْ کبَارَ أُمُورِک بِنَفْسِک وَ کلْ مَا صَغُرَ مِنْهَا إِلَى غَیرِک[منلایحضرهالفقیه، ج3، ص169].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِیاکمْ وَ سُوالَ النَّاسِ فَإِنَّهُ ذُلٌّ فِی الدُّنْیا وَ فَقْرٌ تُعَجِّلُونَهُ وَ حِسَابٌ طَوِیلٌ یوْمَ الْقِیامَةِ[کافى، ج4، ص20].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیهِ قُفْلٌ وَ مِفْتَاحُهُ الْمَسْأَلَةُ[کافى، ج1، ص40].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):من سأل من غیر فقر فإنما یأکل الخمر[بحارالأنوار، ج93، ص158].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ سَأَلَ مِنْ غَیرِ فَقْرٍ فَکأَنَّمَا یأْکلُ الْجَمْرَ[عدهالداعی، ص99].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ دَعْوَةَ الْمُسْلِمِ الْمَظْلُومِ مُسْتَجَابَةٌ[کافى، ج8، ص9].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ مَعُونَةَ الْمُسْلِمِ خَیرٌ وَ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ صِیامِ شَهْرٍ وَ اعْتِکافِهِ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ[کافى، ج8، ص9].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):مَنْ عَذَرَ ظَالِماً بِظُلْمِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ مَنْ یظْلِمُهُ فَإِنْ دَعَا لَمْ یسْتَجِبْ لَهُ وَ لَمْ یأْجُرْهُ اللَّهُ عَلَى ظُلَامَتِهِ[کافى، ج2، ص334].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):أنقص الناس عقلا من ظلم من دونه و لم یصفح عمن اعتذر إلیه[أعلامالدین، ص303].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِینُ لَهُ وَ الرَّاضِی بِهِ شُرَکاءُ ثَلَاثَتُهُمْ[کافى، ج2، ص333].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ تَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ[کافى، ج2، ص509].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِیاکمْ أَنْ یحْسُدَ بَعْضُکمْ بَعْضاً فَإِنَّ الْکفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ[کافى، ج8، ص7].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):آفَةُ الدِّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ[کافى، ج2، ص307].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ الْمُومِنَ یغْبِطُ وَ لَا یحْسُدُ وَ الْمُنَافِقُ یحْسُدُ وَ لَا یغْبِطُ[کافى، ج2، ص307].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):الْعَجَبُ کلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ لَا یدْرِی بِمَ یخْتَمُ لَهُ[مصباحالشریعة، ص81].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):مَا مِنْ رَجُلٍ تَکبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ[کافى، ج2، ص312].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع)لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ:یا ابْنَ جُنْدَبٍ یهْلِک الْمُتَّکلُ عَلَى عَمَلِهِ[تحفالعقول، ج301].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَا مِنْ رَجُلٍ تَکبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ یجِدُهَا فِی نَفْسِهِ[وسائلالشیعة، ج15، ص380].
قال(ع): محروم است از نام نیک: متکبر.
محروم است از رفیق خوب و ریشه دار: مسخره چى مردم.
محروم است از بزرگ منشى و آقایى: خرده گیر.
محروم است از ریاست: خودخواه و بى تجربه.
درباره قدرت اراده فرمود:مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیتْ عَلَیهِ النِّیةُ[منلایحضرهالفقیه، ج4، ص400].
فى احد وصایا لحفص بن غیاث:إِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ لَا تُعْرَفُوا فَافْعَلُوا وَ مَا عَلَیک إِنْ لَمْ یثْنِ النَّاسُ عَلَیک وَ مَا عَلَیک أَنْ تَکونَ مَذْمُوماً عِنْدَ النَّاسِ إِذَا کنْتَ مَحْمُوداً عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَى[کافى، ج8، ص128].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِذَا جَاءَک مَا تَکرَهُ فَأَکثِرْ مِنْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ[کشفالغمة، ج2، ص185].
سفیان ثورى محضرش آمد و احادیثى از حضرتش شنید، سپس گفت: پا نمىشوم مگر حدیث دیگرى برایم بفرمائى، امام فرمود:ما کثرة الحدیث لک بخیر یا سفیان[کشفالغمة، ج2، ص183].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ الرِّزْقَ لَا یسُوقُهُ حِرْصُ حَرِیصٍ وَ لَا یرُدُّهُ کرَاهِیةُ کارِهٍ[کافى، ج2، ص57].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إن من حقیقة الإیمان أن تور الحق و إن ضرک على الباطل و إن نفعک و أن لا تجوز منطقک علمک[خصال صدوق، ج1، ص53].
قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):مَثَلُ الدُّنْیا کمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یقْتُلَهُ[کافى، ج2، ص136].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):الطِّیرَةُ عَلَى مَا تَجْعَلُهَا إِنْ هَوَّنْتَهَا تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَیئاً لَمْ تَکنْ شَیئاً[کافى، ج8، ص197].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):لَا ینْبَغِی لِلْمُومِنِ أَنْ یجْلِسَ مَجْلِساً یعْصَى اللَّهُ فِیهِ وَ لَا یقْدِرُ عَلَى تَغْییرِهِ[کافى، ج2، ص374].
قَالَ الصَّادِقُ(ع):نَحْنُ أَصْلُ کلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّیامُ وَ کظْمُ الْغَیظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِیءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْکذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِیمَةُ وَ الْقَطِیعَةُ وَ أَکلُ الرِّبَا وَ أَکلُ مَالِ الْیتِیمِ بِغَیرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی الْحُدُودِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ وَ رُکوبُ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ کلُّ مَا وَافَقَ ذَلِک مِنَ الْقَبِیحِ فَکذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیرِنَا[کافى، ج8، ص242برگرفته ازتوشه تبلیغ قرائتی