مطالبی جامع درباره امام صادق علیه السلام3
درعراق ابوحنیفه نعمان بن ثابت(50-80) هجرى، مذهب فقهى خود را که براساس قیاس در احکام بود، پایه گذارد. در چنین دورهاى امام صادق(ع)چه رسالتى را در پیش رو داشت؟
9. آمادگى آرمانى و تعالى بخش، در امام صادق(ع):
آمادگى علمى امام صادق(ع)در حدى عالى بود که در دوره نوجوانى، امام نظریهپردازى مىکرد. نظریههاى علمى هزار سال قبل را مطرح مىکرد و قانون علمى بیان مىکرد که در آن هزار سال از معاصران خود جلو بود.
صاحب بن عباد در همین رابطه مىگوید:
در اسلام، دانشمندى بزرگتر از جعفر صادق(ع)به وجود نیامد.
10. مذهب و عقاید و آرایى پس از سقیفه بالاخص بعد از جنگ نهروان و ظهور خوارج بروز کرد و به دنبال آن، شبهات و عقاید موهومى که توام با خرافات بود به وجود آمد.
. در واقع، در عصر امام صادق(ع)، این سخن رسول الله(ص)که فرمودند:
ستفترق أمتی على ثلاث و سبعین فرقة کلهم فی النار إلا فرقة واحدة[عوالی اللئالی، ج1، ص83].
"به زودى امت من، به 73 فرقه تقسیم مىشوند، جز یک فرقه و گروه،بقیه اهل عذاب و داخل آتش جهنم مىشوند." مصداق داشت و متحقق شده بود.
عماد الدین حسین اصفهانى، شهیر به عماد زاده، در کتاب " زندگانى حضرت امام صادق(ع)" جلد دوم، 174 فرق اسلامى را ذکر مىکند که از میان این فرقهها، آنهایى که در عصرامام ششم فعالیت داشتند و متشکل و منشعب و مشارالیه بودند،چهار فرقه بودند که عبارتند از:
1.مرجئه 2. معتزله 3. شیعه( با شاخههاى متعدد) 4. خوارج.
12. در واقع، فتنههاى فرهنگى که جرقه آن زیر " سقف سقیفه" زده شده بود با تمام توان، به کار گرفته شده بود تا اسلام را به صورت " پوستین وارونه، وحشتناک و در عین حال اموى پسند جلوه دهند، در زمان امام صادق(ع)به بار نشسته بود.
13. مدینه، اولین شهری است که آل محمد(ص)را شناختند.... از این جهت اموى و عباسى به آنجا از آن جهت که اصحاب پیغمبر وخاندان رسول خدا(ص)در آنجا نشو و نما یافتهاند؛ توجه داشته و مىکوشیدند که در درجه اول، هر فکرى پیدا مىشد ؛ تحمیل بر مردم مدینه کنندو لذا فقهاى مدینه قابل اعتناء و اهمیت بوده و از طرف خلفا مقررى داشتند و جلب توجه به آنها مىشد.
در عهد عباسى که مرکز خلافت از دمشق به عراق رفت، آنها فقهاء را زیر نظر خود گرفته تا آراء وافکار آنها را منطبق با تمایلات سیاست خود منطبق نمایند.
. استاد مرتضى مطهرى، در رابطه باعوامل موثر در نشاط علمى زمان امام صادق(ع)مىفرمایند:
" در زمان امام صادق(ع)، نشاط علمى فوق العادهاى پیدا شد و همان نشاط علمى منشا شد که "جنگ عقاید" داغ گردید و براى هر مسلمان پاک نهادى لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند."
سه عامل موثر در نشاط علمى زمان امام صادق(ع)، عبارتنداز:
1. محیط آن روز اسلامى یک محیط صد در صد مذهبى بود و مردم تحت تاثیر انگیزههاى مذهبى بودند.
2. نژادهاى مختلف وارد دنیاى اسلام شده بودند که اینها سابقه فکرى و علمى داشتند.
3. عامل سوم که زمینه را مساعد مىکرد " جهان وطنى اسلامى" بود، یعنی اینکه اسلام با وطنهاى آب و خاکى مبارزه کرده بود و وطن را وطن اسلامى تعبیر مىکرد که هر جا اسلام هست آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادى تا حدود بسیار زیادى از میان رفته بود، به طوری که نژادهاى مختلف با یکدیگر هم زیستى داشتند و احساس اخوت و برادرى مىکردند.
به هر تقدیر، در یک گیر و دار این گونه، رسالت امام، چه ایجاب مىکرد؟!
امام صادق(ع)، چه استراتژیى را مىبایست انتخاب مىکرد؟! با توجه به آنکه اسلام دین "کتاب محور" و" انسان ساز " است و رسالت امامت و امام هم بر آن محور مىچرخد و زمینه هم براى " انقلاب علمى و فرهنگى" هموار است و معلم کبیر، امام صادق(ع)هم استاد بى نظیرتمام قرنها و اعصار است، چرا امام " از فرصت طلایى براى انقلاب فرهنگى" استفاده نکند؟!
چه استراتژى براى یک امام مناسب تر از " استراتژى دانشگاه" که یک امام معصوم مستقیما خود، معلم کبیر آن دانشگاه باشد و حرف هایى در آن بزند و بحث هایى در آن مطرح کند که هم سان قرآن داراى شان نزول، تفسیر و تاویل باشد، و براى همه زمان ها پیام داشته باشد؟!
این بود خلاصهاى از نکات لازم،پیرامون " علل انتخاب استراتژى زیبا، در قالب دانشگاه" که عوامل مختلفى زمینه ساز انتخاب این استراتژى بود. استراتژى خونین اما شیرین، در قالب دانشگاه بزرگ.
5. علوم در دانشگاه امام صادق (ع)
دراین قسمت ازگفته، این نکته جالب توجه و قابل تذکر است که دانشگاه امام صادق(ع)را با هیچ دانشگاهى مقایسه نکنیم. مقایسه دانشگاه بزرگ دنیا، مقایسهاى است بى مقیاس وقیاس مع الفارق.
اگر دانش بشرى و دانشگاه در دنیا پیشرفت یافت، که چنین هم هست، و اگر دانش بشرى به.... تلویزیون، ویدئو، اینترنت، ماهواره و....دسترسى پیدا کرد، و اگر قرن و عصر حاضر را، عصر سرعت، عصر ارتباطات، عصر اطلاعات، عصر صنعت و تکنولوژى، عصر تمدن و گفتگوى تمدنها، نام مىبرند. در مقابل پیامدها و پدیدههاى بزرگى مانند: قرن دیوانه، عصر استرس و بیمارى صنعتى، عصر جهنم روانى، اعتیاد در اینترنت، سرقت در اینترنت، اختلاس در اینترنت، فحشا و فتنههاى فرهنگى در اینترنت، فحشا و ماهواره و.... هم مطرح است،تا جائى که کارشناسان، از پخش دو هزار کانال فیلم ماهوارهاى خبر مىدهند که اولا قابل کنترل و پی گیرى نیستند. و ثانیا؛ اکثر آنها سر از فحشاء و فتنه بیرون مىآورند.
با این مقدمه کوتاه، اصل بحث را تعقیب مىنمائیم تا با چشیدن قطرهاى از اقیانوس بیکران دانشگاه معلم کبیر، جان تشنه خود راسیراب سازیم.
ولى باید اعتراف کرد، قصه ما در این نوشتار ،قصه کودکى را مىماندکه براى کار بزرگ برخیزد و آن را به شوق تمام سامان بخشد، لیکن ثمره اهتمام او همان معرفت کودکانه است.
یکى از نکات جالب، پیرامون "دانشگاه امام صادق(ع)" بحث تنوع علوم و گستره گرایش هاى مختلف علوم است که در آن وجود داشت.
حضرت صادق(ع)از مقتضیات زمان و مکان استفاده کرده و مکتب جعفرى را گشود و آن حقایق علمى را به مردم آموخت وآن درجات و مقام روحانى و دقایق لطیفه معنوى را که مولود و محصول علم و دانش است به مسلمین ارائه داد.
به هر تقدیر گستره گرایش هاى مختلف علوم در زمان امام صادق(ع)و در دانشگاه بزرگ وى آنقدر زیاد بود که در این زمینه ابن خلکان درباره جابر بن حیان چنین مىنویسد:
ان لجابر بن حیان خمس ماة رسالة ذکر انه تلقى ما فیها من علم عن الامام الصادق (ع).
"من پانصد علم از امام صادق(ع)گرفتم و هزار ورق در آن فنون نگاشتم."
در یک تقسیم کلى به سه دسته تقسیم مىشوند که عبارتند از:
دراین قسمت از علوم، گرایش هاى متعدد و متنوع در دانشگاه امام صادق(ع)تدریس مىشد، که عبارتند از:
7. علم روان درمانى و روانشناسى.
12. و.......
علوم طبیعى شامل تمام گرایش هاى علوم طبى (پزشکى) و طبیعى است که رشتههاى زیادى از آن علوم در دانشگاه امام صادق(ع)تدریس مىشد.
محورهاى مهم آن گرایش ها عبارتند از:
7. کیمیا. شامل: فیزیک، شیمى، و مکانیک.
8. علوم پزشکى، شامل گرایش هایى مانند:
بیماریها و دردهایى که امام علاج فرمود:
1. سرفه 2. سل 3. گلودرد 4. زکام 5. بادهاى داخل بدن 6. درد مثانه 7. درد مفاصل 8. سلس البول 9. اسهال 10. عرق النساء 11. جروح و قروح 12. حصبه 13. دردشکم 14. درد پشت 15. بواسیر 16. طغیان بلغم 17. یبوست مزاج 18. کثرت عطش 19. مسمومیت 20. وباء 21. جذام - خوره 22. برص، پیسى 23. بهق 24. بلة و رطوبت 25. فلج 26. لقوه 27. خفقان 28. درد طحال 29. ذات الجنب 30. چشم درد 31. سردرد 32. موى چشم 33. درد پا و رماتیسم 34. ضعف باه 35. عقرب زدگى و غیره 36. تب 37.درد دندان 38. جنون و صرع 39. دهان درد 40. کرم معده 41. اسهال خونى 42. و.......
داروهایى که امام(ع)تجویز و استعمال نمودهاند (گیاهان دارویى):
1. سیاه دانه 2. بنفشه 3. قارچ 4. فلفل سفید 5. نشادر 6. صبر 7. کافور 8. حنظل 9. الکاشم 10. ارز 11. اسپند 12. سماق 13. جاورس 14. شکر 15. الکندس 16. سرکه 17. عنبر 18. هلیله سیاه 19. دارچین 20. زنجبیل 21. الکراث - نوعى سبزى 22. گردو 23. پنیر 24. روغن 25. مویز 26. عناب 27. شلغم 28. کدو 29. ترب 30. کاهو 31.کرفس 32. سیر 33. پیاز 34. باقلا 35. هویج 36. سبزى 37. و.....
اما علم ریاضیات (عقلى - تجربى و حسى):
در این تقسیم هم، گرایش هاى متعدد و متنوع در دانشگاه بزرگ امام صادق(ع)، بزرگ معلم کبیر، تدریس مىشد که از جمله شاخههاى آن عبارتند از:
1. هندسه 2. حساب 3. جبر و مقابله 4. مثلثات 5. مکانیک اعداد و حروف 6. عقود 7. انامل و.....
امام صادق(ع)، ذو فنون و ذو علوم بود.
معلم کبیر بى نظیر بود و خواهد بود.
روان شناس و روان پزشک على مقام و آرمانى بود.
از لابلا و لایه های کلام نورانى امام صادق(ع)، روان درمانى، روان پزشکى و بهداشت روانى موج مىزند و مىبارد.
نمونههایى از روان پزشکى امام صادق(ع)عبارتند از:
1. درمان غضب 2. درمان کذب و دروغ 3. درمان حسد 4. درمان خود ستایى 5. درمان خلف وعده 6. درمان زیاده خواهى و تکاثرطلبى 7. درمان مراء و جدال 8. درمان مد پرستى 9. درمان تجمل پرستى 10. درمان خود باختگى 11. درمان بد اخلاقى 12. و......
این بود مرورى کوتاه و فهرست وار بر گستره مختلف علوم، در دانشگاه بزرگ امام صادق(ع)اما باید اعتراف و اذعان داشت که "نمى" از آن اقیانوس بیکران نمایان و نمودار نگشت.
مدرسه علمیه و دانشگاه جعفریه که در نیمه دوم قرن دوم تاسیس شده، بیش از سیزده قرن ادامه دارد و حوزه علیمه آن منشعب به هزاران کشور و شهرهاى اسلامى شده و دست به دست منتقل و توسعه داده مىشود.
در مدرسه علمیه جعفرى بیش از دوازده هزار دانشجو تربیت شد (حدود سى و چهار سال در مکتب امام جعفر صادق(ع)که از کلاس اول تا آخرین حد اجتهاد واستنباط به رهبرى امام پیمودند و آنها جهان اسلامى را از علم و دانش سیراب کردند.
چهار هزار نفر آنها در یک عصر شروع به تدریس و آموختن و یک صدا گفتند: حدثنا جعفر بن محمد الصادق(ع).
اهمیت مکتب جعفرى در این بود که شاگردان خود را، اول تربیت مىکرد و آنگاه تعلیم مىنمود و همه را چنین آموخت که علم را براى (عمل) بخوانند و دانش را براى خدمت به دین و حفظ شرافت نفس وناموس اجتماع فرا گیرند.
ولى باید سوال کرد که، با وجود این همه عظمت ها و قداست ها، گناه این همه عقب افتادگى و واپس گرایى افراد و ملتها از آن کیست و به حساب کیست؟!
وقتى با فضاى فکرى قرن دوم، زندگى علمى، استراتژى و انقلابى علمى و فرهنگى امام جعفر صادق(ع)بررسى مىگردد، بسیار عظمت آفرین است. آن همه گرایش ها، در یک دانشگاه ساده (از نظر ساختمانى) و بسیار کم هزینه، معجزه آسا است. تدریس رشتهها و گرایشهاى مختلف و متنوع، به روز و نیاز روز و کاربردى دریک فضاى علمى بسیار ساده، بى آلایش و بسیار کم هزینه، آن هم در سده دوم بسیار مهم و جالب توجه و تعجبآمیز است.
اگر دانشگاه امام صادق(ع)، از نظر مدت زمانى و با اهداف و برنامه امام، بدون هیچ مانع تراشى و وقفه استمرار پیدا مىکرد، تا به چه درجهاى از رشد علمى و فرهنگى مىرسید و انسان هاى جهان چه بهرههایى از آن استاد، از آن شاگردان و از آن دانشگاه مىبردند؟! اگر آن دانشگاه با همان هدف و برنامه، در سراسر دنیا شعبه و شاخه مىزد چه؟ آن وقت سر نوشت فرهنگ به کجا ختم می شد؟!... تفکربزرگى را طلب مىکند.!
"من به تمام جهان با قاطعیت اعلام مىکنم که اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیاى آنان خواهیم ایستاد و تا نابودى تمامى آنان از پاى نخواهیم نشست، یا همه آزاد مىشویم ویا به آزادى بزرگترى که شهادت است مىرسیم."[پیام حج مرداد66].
"امریکاى جهان خوار باید بداند که ملت عزیز و خمینى تا نابودى کامل منافعش او را راحت نخواهند گذاشت و تا قطع هر دو دست آن به مبارزه خدایى خود ادامه خواهند داد...."[16/3/60]
"توطئه خارجى بر علیه افراد نیست..... امریکا بر ضد اسلام است و از اسلام صدمه خورده نه از افراد...نه از من سیلى خورده، نه از آقاى رئیس جمهور سیلى خورده است نه از اشخاصى که در مجلس هستند و نه دولتها، از اینها سیلى نخورده است، از این زاغه نشینها سیلى خورده است، از این ملت سیلى خورده است و او در صدد این است که اگر توطئه کند، بر ضد ملت توطئه کند نه اینکه بر ضد من یا بر ضد کس دیگر..."[15/5/59].
"خدا نیاورد آن روزى را که سیاست ما و سیاست مسئوولین کشور ما پشت کردن به دفاع از محرومین و رو آوردن و حمایت از سرمایه دارها گردد واغنیاء وثروتمندان از اعتبار و عنایت بیشترى برخوردار بشوند. معاذ الله که این با سیره و روش انبیاء و امیر المومنین(ع)و ائمه اطهارعلیهم السلامسازگار نیست، دامن حرمت و پاک روحانیت از آن منزه است و تا ابد هم باید منزه باشد."[اول ذى حجه، 1407].
"مساله حفظ نظام جمهورى اسلامى در این عصر و با وضعى که در دنیا مشاهده مىشود،... از اهم واجبات دینى و شرعى است که هیچ چیز با آن مزاحمت نمىکند و از امورى است که احتمال خلل در آن عقلا منجز است."[امام خمینى، 22/11/3]
7. تطبیق زندگی امام صادق (ع) با امام خمینی
از شاگردش امام خمینى(ره)بحثى به مناسبت شهادت امام صادق(ع)که مصادف با 22 بهمن در تلویزیون ارائه شد.
1. آغاز و جرقه انقلاب از شهادت امام صادق(ع)(سال 42 روز شهادت در مدرسه فیضیه به مناسبت شهادت امام صادق(ع)، آیة الله گلپایگانى جلسهاى گرفتند که چماقداران شاه ریختند و زدند و کشتند.......
2. نهضت علمى امام صادق(ع)و شاگرد پرورى او:
تربیت شاگردی چون امام خمینى (کشف استعداد، استخراج استعدادها، ذوب استعدادهاو...)
3. امام صادق(ع)احیاء کننده مکتب اهل بیت(ع)شد.
4. حمایت امام صادق(ع)از انقلابیون (نظیر حرکت زید بن على )
حمایت امام خمینى(ره)از انقلابیون (نظیر مسلمانان فلسطین)
5. حمایت امام صادق(ع)از خانوادههاى شهداء حرکت زید. (به ابو خالد واسطى هزار دینار داد که به خانواده شهداء برساند. )[ارشاد مفید، ص252]
امام خمینى و تشکیل بنیاد شهید.
جلوگیرى امام خمینى از ستایش نابه جا.
پاسخ امام خمینى به کسروى و نوشتن کشف الاسرار.
7. دعوت امام صادق(ع)از بزرگان.
8. بودجهاى که امام صادق(ع)دراختیار گذاشت تا اصلاح ذات البین و رفع اختلاف کند.
امام خمینى بودجهاى به دادستان کل کشور براى همین منظور داد. (ناقل خوئینىها)
9. توجه امام صادق(ع)به نماز روز آخر عمر و پیاملا ینال شفاعتنا من استخف الصلوة
توجه امام خمینى به نماز روزهاى آخر عمرش که چرا ده دقیقه از اول وقت گذشت و مرا بیدار نکردى.
10.امام صادق(ع)ونشر دین به نقاط گوناگون.
11. امام صادق(ع)را بعد از رحلت فرزندش دیدند و پرسیدند: شما در ایام مریضى فرزند نگران، ولى الآن آرامید؟ فرمود(ع): در ایام مریضى مسئول بودیم، ولى مرگ حتمى از مقدرات الهى است.
امام خمینى(ره)براى مرگ فرزندش مصطفى فرمود: از الطاف خفیه بود.
ـ معروفترین شعرایى که معاصر امام صادق(ع)بودند، فرزدق، حمیرى، کمیت بودند.
و فرزدق حدود 40 سال پس از امام زین العابدین(ع)زنده بود که به خاطر قصیده معروفش مورد غضب هشام قرار گرفت و زندانى شد و نامش از دیوان حقوق بگیران حذف شد، ولى امام سجاد(ع)مخارج همه عمر او را تامین کرد.[بحار، ج46، ص141].
1. مناظره: مگسى چند بار بر صورت منصور نشست و منصور او را رد کرد. ناگهان امام صادق(ع)وارد مجلس منصور شد. منصور پرسید: خدا چرا مگس را آفریده؟ فرمود(ع):" براى آنکه ستمگران را ذلیل کند".[کشف النعمة اربعى، ج2، ص370 و مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص251].
1.عن عبد العزیز القزاز قال کنت أقول فیهم بالربوبیة فدخلت على أبی عبد الله (ع) فقال لی یا عبد العزیز ضع لی ماء أتوضأ ففعلت فلما دخل قلت فی نفسی هذا الذی قلت فیه ما قلت یتوضأ فلما خرج قال یا عبد العزیز لا تحمل على البناء فوق ما یطیق فینهدم أنا عبید مخلوقون[کشفالغمة، ج2، ص191].
روزى یکى از غلاة خدمت امام صادق(ع)رسید. امام فرمود: آبى بیاور تا وضو بگیرم. اوآورد و امام مشغول وضو شد. شخص غالى (عبد العزیز قزاز) مىگوید: با خود گفتم؛ این همان است که مىگفتم خدا است و اکنون مشغول وضو گرفتن است.
امام پس از وضو فرمود: بر بناى ساختمان بیش از طاقت بار مگذار که ویران مىشود.
امام در این عمل با تقاضاى آب و با تشبیه ساختمان و با وضو گرفتن براى عبادت خدا، تفکر آن شخص غالى را محکوم کرد.
یکى از مشکلات اهل بیت برخورد با افرادى بوده که به شخص ائمه یا مکتب آنها تهمت هایى مىزدهاند، مثلا:
1. معاویه، کعب الاحبار (یهودى بود و زمان عمر اسلام آورده بود) را به عنوان قصه گو علم کرده بود و او مسیر حوادث را تغییر می داد و اسرائیلیات را وارد اسلام مىکرد.
2. مامون نشر داد که امام رضا(ع)گفته تمام مردم برده ما هستند. حضرت انکار کرد و فرمود: "این تهمتها براى آن است که مردم را با ما بدبین کنند".
3. امام حسن(ع)به پیروى از پدر بزرگوارش به خانوادههاى ایتام سرکشى می کرد و بدین وسیله محبوبیتى پیدا کرد. دستگاه تهمتى زد که او در همه خانوادهها زنى گرفته تا بدین وسیله از محبوبیت امام حسن(ع)بکاهد.
4 سوسن نصرانى اظهار اسلام مىکند و افکارى را در میان مسلمانان انتشار داد و سپس به نصرانیت بر مىگردد.آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَهُ[آل عمران/72].
ابن کلاب نیز در جلسه، درس مسلمانان و مطالب آنها را گرفته و با تصرفاتى بازگو می کرد تا جائى که گفته شده که اگر زنده مىماند خطرش گروهى را مىگرفت.[ص373]
5. یکى از افراد خطرناک بزیع بن موسى (رئیس فرقه بزیعیه) بود که ادعاى نبوت مىکرد و ادعاى معراج و این که خدا بر سر او دست کشیده و....[ص377 اسد حیدر، ج4، ص369و389].
2. در زمان امام صادق (ع)
6.ابى الخطاب یکى از روساى غلاة (نشر میداد که ائمه مقام خدائى دارند) امام صادق(ع)فرمود:عن عیسى بن أبی منصور، قال سمعت أبا عبد الله (ع) و ذکر أبا الخطاب فقال اللهم العن أبا الخطاب فإنه خوفنی قائما و قاعدا و على فراشی اللهم أذقه حر الحدید.[رجالالکشی، ص290].
عن أبی بصیر، قال قلت لأبی عبد الله (ع) إنهم یقولون قال و ما یقولون قلت یقولون تعلم قطر المطر و عدد النجوم و ورق الشجر و وزن ما فی البحر و عدد التراب، فرفع یده إلى السماء، و قال (ابو بصیر به امام صادق(ع)عرض مىکند طرفداران ابو الخطاب شایع کردهاند که شما عدد قطرات باران و ستارگان و... را مىدانید. امام دست بلند کرد و سبحان الله گفت و فرمود:)سبحان الله سبحان الله لا و الله ما یعلم هذا إلا الله.[رجالالکشی، ص299].
7. یکى دیگر، بشار الشعیرى، از رهبران کفر، مىگفت: على(ع)رب است.
8. معمر النهدى نیز یکى از سران کفرو طرفدارانى داشت و تمام شرب خمر و زنا وسرقت را حلال کرده بود.
9. خمره الزیدى نیز یکى از سران کفر که مىگفت: امام باقر(ع)در هر شب نزد من مىآید و امام صادق(ع)او راشیطان معرفى نمود و به او لعنت مىکردند.
10. ابو منصور عجلى مىگفت: من پیامبرم و به معراج رفتهام. جبرئیل بر من نازل شده و مبعوث بر تاویل هستم و مخالف این فکر، مشرک و واجب القتل است.[ص384]
11. بیان نیز نام یکى از کذابین زمان امام بود وگروهى مىگفتند که او پیامبر است و نامه به امام باقر(ع)نوشت که به من ایمان بیاور تا سالم بمانى و رشدکنى و نجات یابى. تو نمىدانى که خدا کجا رسالت را قرار داده؟ من به تو اتمام حجت کردهام.وقد اعذر من انذر[اسد حیدر، ج4، ص369تا389].
12. مغیرة بن سعید (که در زمان امام باقر(ع)و امام صادق(ع)بود) نیز از کسانى بود که قدرتى در دست بردن به روایات داشت. او نیز درباره على(ع)غلو می کرد و او را تا الوهیت بالا مىبرد و از جمله رواة از او نقل کردهاند که گفته فرات و هر نهرى یا چشمهاى که در او نجاست افتد نجس مىشود.
13. بنان بن سمعان نیز از کذابین بود که به اهل بیت دروغ مىبست.
14 مرکز فعالیت غلاة، کوفه بود. چون در آنجا اهل بیت پیروان بیشترى داشتند.
خلاصه ناله امام صادق(ع)از دست این افراد (این دسته از غلاة خواب را از سر امام صادق(ع)بردهاند.)
و إن قوما کذبوا علی ما لهم أذاقهم الله حر الحدید فو الله ما نحن إلا عبید الذی خلقنا و اصطفانا ما نقدر على ضر و لا نفع إن رحمنا فبرحمته و إن عذبنا فبذنوبنا، و الله ما لنا على الله من حجة و لا معنا من الله براءة و إنا لمیتون و مقبورون و منشرون و مبعوثون و موقوفون و مسئولون، ویلهم ما لهم لعنهم الله فلقد آذوا الله و آذوا رسوله (ص) فی قبره و أمیر المؤمنین و فاطمة و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی (صلوات الله علیهم) و ها أنا ذا بین أظهرکم لحم رسول الله و جلد رسول الله أبیت على فراشی خائفا وجلا مرعوبا، یأمنون و أفزع و ینامون على فرشهم و أنا خائف ساهر[رجالالکشی، ص225].
یکى از گرفتاری هاى امام صادق(ع)این بود که مغیرة بن سعید ادعاى اتصال و شاگردى امام باقر(ع)را داشت و نسبتهاى دروغى را در میان مردم به راه مىانداخت و در روایات امام باقر(ع)تحریف هایى مىکرد و امام صادق(ع)را خدا معرفى مىکرد و امام صادق(ع)با سخنانى در ملاء عام او را رسوا مىکرد و طرح او را باطل و ازجمله فرمود:
من قال إنا أنبیاء فعلیه لعنة الله، و من شک فی ذلک فعلیه لعنة الله.[رجالالکشی، ص301].
و مىفرمود:ما فعل بزیع فقلت له قتل، فقال الحمد لله، أما إنه لیس لهواء المغیریة شیء خیرا من القتل لأنهم لا یتوبون أبدا.[رجالالکشی، ص305].
داستان غلو را سیاست به وجود آورد تا افکار عموم مسلمانان را به شیعه بدبین کند در حالى که روایات شیعه کاملا غلو را مىکوبد و فقه شیعه غالى را کافر و نجس و مشرک مىداند و امام صادق(ع)با این درگیرى غلاة داشت.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر]
در زمان امام صادق(ع)فرقههاى زیاد و عقاید متضاد هر یک جولانى داشتند. مثلا خوارج به حدود 20 فرقه تقسیم شدند (گرچه همه اتفاق در چند چیز داشتند:
1. انتخاب رهبر به دست بشر است با شرائطى....
2. هر که واجبى را عمدا یا سهوا یا اجتهادا یا تقلیدا ترک کند کافر است. و همه بالاتفاق على(ع)را کافر مىدانستند!
وهمچنین معتزله داراى جولانى بود. پیدایش معتزله از زمانی آغاز شد که واصل بن عطاء از مجلس درس حسن بصرى به خاطر گفتگویى در مسئلهاى اعتزال یافت و بعد مکتبى تشکیل داد و داراى حدود 15 فرقه شدند و همچنین مرجئه پیدا شدند.
مرجئه طرفدار روح امید و رجاء بود. برخلاف معتزله که طرفدار روح وعید بودند و مرتکب گناه را فاسق و کافر مىدانستند و مرجئه 5 فرقه شدند و هم چنین جبریه و مفوضه و غلاة از فرقه هایى بودند که هر یک سر و صدائى و طرفدارانى داشتند...[اسد حیدر، ج2، ص113 تا 126].
17. مخفى نماند که در معتزله دو رهبر است به نام جعفر که به پیروانشان جعفریه گفته مىشود و داراى افکار خلاف هستند. و نباید آنها با جعفریه شیعه مشتبه شود.[ج2، ص107].
1. بیش از 50 نوع فکر و سلیقه و اظهار نظر توسط افرادى چون سفیان ثورى، شعبى، حسن بصرى و... پیدا شد.[ص160]
2. مذهب ابوحنیفه توسط 4 نفر پیشرفت. ابو یوسف قاضى، محمد بن حسن شیبانى، زفر بن هذیل، حسن بن زیاد لولوى.
3. از ابوحنیفه کتابى در دست نیست و اصحابش مذهبش را نوشتند.
4. مىگویند مالک بن انس رهبر مالکىها دو سال در شکم مادر بود.
5. ظهور ابى حنیفه در عراق و ظهور مالک در حجاز بوده.
6. همین مالک در زمان یکى از ولاة مورد غضب قرار می گیرد و 50 شلاق مىخورد و برهنه مورد توهین قرار مىگیرد. ولى در زمان والى دیگر مورد احترام و... و این است که هر کجا با سیاست حکام موافق شدی چنین می شود و هر کجا نشدی چنان مىشود.
7. منصور دوانیقى به مالک فشار مىآورد که کتابى بنویسد، او امتناع مىکند تا منصور به او مىگوید: امروز از او اعلم تر نیست و مالک شروع به نوشتن کتاب موطا (یکى از 6 کتاب اهل سنت) مىکند.
8. براى تغییر مسیر از اهل بیت(ع)مالک را بزرگ می کنند، حتى هارون الرشید براى شنیدن حدیث مالک روى زمین مىنشیند و به والى مدینه امرمىکند که هرگز تصمیمى را بدون دخالت و نظارت مالک نگیرد.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر]
9. از طرف دولت، گارد محافظ براى مالک معین کرده بودند و اگر کسى بیش از چند سوال مىکرد او اشاره می کرد و مامورین سائل را بیرون مىانداختند.[ص165]
10. انتشار مذهب مالک توسط قضاة و سلطان اندلس آن هم با زور و قهر شد.[ص166]
11. تمام مورخان پیشرفت مکتب مالک را با قهر پذیرفتهاند.[ص167]
12. مذهب شافعى که منسوب به محمد بن ادریس است اولین بار در مصر ظاهر شد و حکام پذیرفتند و مدارسى براى فقه شافعى ساختند و انتشار آن نیز با سیاست بود به جورى که شافعى وارد مصر شد در حالی که حامل نامهاى بود از هارون الرشید به والى که سفارش شافعى را کرده بود. آفرین به مذهبى که از طرف هارون الرشید سفارش مىشود.
13. مذهب حنبلى مربوط به احمد بن محمد بن حنبل وهو آخر المذاهب لتاخره زمنا فى الحدوث و هو اقل المذاهب انتشارا و اکثره بالشام و العراق.
اسد حیدر 8 نفر از شاگردان ممتاز و مشهور مالک را نام مىبرد.
براى مذهب مالکى 4 کتاب است که سخنان مالک آمیخته با اجتهادات شاگردان او با یک سرى قیاس به هم آمیخته.
هم ابو حنیفه و هم مالک از امداد مستقیم دولت برخوردار بودند و در فقه هر کدام، مطالبى از فقه دیگر به دست شاگردانشان وارد شده.
آیا انحصار در مذاهب اربعة تحجیر فکر نیست؟
آیا انتشار و تبلیغ اربعه توسط حکام زور چه تفسیرى دارد؟
خود مالک مىگوید: من گاهى خطا مىروم.[ص170]
خود ابوحنیفه مىگوید: کسى اگر راى خلاف آورد من مىپذیرم.[ص170].
خود شافعى مىگوید: اگر حدیث صحیحى بر خلاف گفتهام بود کلام مرا به دیوار نزنید.[ص170]
خود احمد حنبل مىگوید: انسان از خطا سالم نیست.[ص170]
رئیس قضاة خواست اجتهادى علیه مشایخ کند، احضار شد و امر به توبه شد از سوى حکام!!!
کسی که اجتهاد مشایخ را قبول نکند، شهادتش مردود بوده و حق تدریس و خطابه و امامت و.... ندارد.[ص171]
همین که حاکمى به سوى یکى از مذاهب گرایشى پیدا مىکرد و نان و آبى بهتر پیدا می شد گاهى پیروان مذهبى از مذهبشان دست کشیده و مذهب دیگرى را انتخاب مىکردند تا خود را به سلطان نزدیک کنند و از مزایاى مادى بهرهمند شوند.
راستى، تقلید از 4 نفر، در قرآن آمده یا در حدیث؟ یا خود ائمه اربعه این انحصار را آوردهاند؟ یا دست سیاست؟
راستى، اصلانظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال[فرجالمهموم، ص220].
راستى تقلید از4 نفر، شخصیت پرستى نیست؟
راستى تقلید از 4 نفر، کوبیدن شخصیت دیگران نیست و تضییع حق علمى و فکرى و انسانى نیست؟
گاهى فقهاء و مقلدین دلیل محکم بر ضعف امام خود پیدا مىکنند و مع ذلک جبرا پیروى مىکنند آیا این آزادى فکرى است؟
اگر فرض کنیم عمر ائمه اربعه طولانى مىشد تا الان آیا عمیقتر و روشنتر نمىشدند و مسائل بیشترى را کشف نمىکردند. اکنون که آنها مردهاند باید حقائق کشف شده و عمق و روشن فکریها جامد بماند. آرى، انحصار مسئلهاى بود سیاسى تا
منصور به مالک بن انس مىگوید: اگر از والى مدینه، مکه، حجاز و... نسبت به رعیت خلاف دیدى، نامه برایم بنویس تا آنها را تنبیه کنم!!! (گویا مالک مامور منصور است)[ص11]
علاقه به ائمه اربعه نزد اهل سنت گاهى به جائى مىرسید که حدیث صحیح پیامبر(ص)را به خاطر نظریه امام مذهب رد مىکردند!!![ص13]
بگذریم که مالک (به خاطر خشنودى منصور و شرطى که منصور کرده بود که در روایاتش از على(ع)چیزى نگوید.)مىگوید: على(ع)از دیگر صحابه فضیلتى ندارد.
و در موطاء خودش حتى یک حدیث از على(ع)نقل نکرده.[ص565]
به قول استاد ابوزهرة: گمان ندارم که مالک، فضائل على(ع)را نداند، ولى به ساز معاویه وبنى العباس مىرقصد.[ص568]
33. شیعه را درعرف آنها به کسى می گویند که محبت على(ع)داشت و رافضى را به کسى که على(ع)را افضل صحابه مىداند.
فضیلت خلفاء به ترتیب خلافت آنها است. اول ابوبکر، بعد عمر، بعد عثمان، بعد على(ع)،
34. منصور، خودش فضائل على(ع)را نقل مىکند و خودش راوى حدیث غدیر است و اولین بار مردم را به اسم اهل بیت(ع)دعوت مىکرد، ولى بعد کار به جائى رسید که بنى امیه را عظمت مىداد.[ص569]
35. از عایشه پرسیدند: کدام صحابه بهترند؟ گفت: ابوبکر، عمر و... پرسیدند: على چطور؟ گفت: شما از صحابه پرسیدید على(ع)نفس پیامبر(ص)است. اشاره به آیه مباهله.فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ[آل عمران/61].
36. احمد حنبل به فرزندش گفت: على از اهل بیت است. قال عبد الله بن عمر:کنا نتفاضل فنقول أبو بکر و عمر و عثمان و یقول قائلهم فلان و فلان فقال له رجل: یا أبا عبد الرحمن فعلی؟ قال: علی من أهل بیت لا یقاس بهم أحد من الناس (فوق صحابه است) علی مع النبی فی درجته.[تأویلالآیاتالظاهرة، ص598].
37. عن عائشة قالت:رأیت أبا بکر یکثر النظر إلى وجه علی (ع).[کشفالیقین، ص450].
ابوبکر زیاد به على(ع)نگاه مىکرد. عایشه پرسید چرا؟ گفت: پیامبر(ص)فرمود:النظر الى وجه على (ع) عبادة.
38. عمر گفت: به مردىعن محمد بن عبد الرحمن بن عروة بن الزبیر عن أبیه عن جده قال وقع رجل فی علی بن أبی طالب بمحضر من عمر بن الخطاب. فقال له عمر: تعرف صاحب هذا القبر محمد بن عبد الله بن عبد المطلب و علی بن أبی طالب بن عبد المطلب لا تذکرن علیا إلا بخیر فإنک إن تنقصته آذیت هذا فی قبره(اشاره به رسول الله(ص)).[أمالى صدوق، ص388].
39. کلمات مختلف عمر معروف است:لَوْ لَا عَلِی لَهَلَک عُمَرُ.[کافى، ج7، ص423].
لا یفتین أحد فی المسجد و علی حاضر.[شرحنهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج1، ص18].
40. ابن عباس هنگام مرگ گفت:قال أبو صالح لما حضرت عبد الله بن عباس الوفاة قال اللهم إنی أتقرب إلیک بولایة علی بن أبی طالب.[المناقب، ج3، ص200].
41. احمد حنبل مىگوید:ان الخلافة لم تزین علیا بل على زآنها.[ص585]
42. احمد حنبل مىگوید:ما ورد لاحد من الصحابه من الفضائل بالاساتید الصحاح مثل ما ورد لعلى بن ابیطالب.
1. قاضى دمشق که حنفى بود گفت: اگر قدرتم مىرسید از شافعیه جزیه مىگرفتم.
2. ابوحامد طوسى مىگفت: اگر قدرتم مىرسید از حنابله جزیه مىگرفتم.[ص 190]
3.قام خطباء الحنفیة یلغیون الحنابله و الحنابله یحرقون مسجدا للشافعیة بمرو.[ص191]
4.شیخ ابوبکر مقرى.. ذهب الى تکفیر الحنابله اجمع.
5. حنبلىها یکى از علماء بزرگ شافعیه را با سم، تعصبا کشتند.
6. صنمى زیر سجاده یکى از علماء حنبلى گذاردند و بعد اتهام زدند که او خدا را مجسم مىداند ونزد ملک سعایت کردند.!!!
7. در مصر، قاضى مالکى حنفى هاو شافعىها را از مسجد بیرون کرد.
8.کل من لم یکن حنبلیا فلیس بمسلم.[تذکرة الحفاظ به نقل اسد حیدر، ص197]
9. مسجد جامع بنى امیه داراى امام شافعى بود. قاضى بکار، خواست امام جماعتى حنفى نصب کند، درب مسجد را به روى او بستند.[ص198]
10.ذهب احمد حنبل الى تکفیر من یقول بخلق القرآن و طائفة تقول ان من قال القرآن غیر مخلوق فهو کافر.[ص201]
11. حدیثى جعل کردند که پیامبر(ص)فرموده: انبیاء به من و من به ابو حنیفه افتخار می کنم که هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و عیسى به حکم ابوحنیفه حکم مىکرده. و خدا اهل مذهب ابوحنیفه را بخشیده تا قیامت. و ابوحنیفه بعد از قرآن بهترین معجزه براى پیامبر(ص)است. و خضر از ابوحنیفه تعلیم مىدیده. و حتى بعد از مرگ او خضر بر سر قبرش مىآمد و از درون قبر به خضر چیز یاد مىداده. و این عمل تا 25 سال طول کشید.!!!!
12. ابوحنیفه اسیرى بوده که آزاد شده و ایرانى بوده و روایات جعلى که برایش گفتهاند از کسانى وضع شده که نزد اهل سنت کذاب وضاع هستند.[فراجع اسد حیدر، ج1، ص281 به بعد].
13. هر مذهبى شاعرى داشت و در فضیلت مذهب و امام خودش اشعارى سروده که نمونهاش را اسد حیدر در ص195 به بعد نقل کرده.
14. خدا قبر احمد حنبل را زیارت مىکند.!!!
1. امتیازات تشیع بر مذاهب دیگر
1. باز بودن باب اجتهاد واستقلال روحى روحانیت آن.
2. از قرن 6 (سنه 625) کم کم شعاع تقلید در اهل سنت همه را گرفت و درهاى اجتهاد را بستند.[ص142]
3. مدرسین چهار مذهب تسنن در دار الوزیر جمع شدند و از طرف دولت به آنها اعلام شد که احدى حق ندارد از خودش سخنى بگوید، در صورتی که در زمان حیات ائمه آزادى بوده و گاهى کلمات آنها علنا رد مىشد.
اسد حیدر نام 9 نفر را که با شهامت فتاواى ائمه اربعه را رد مىکردهاند و مانعى در کار نبوده است را نقل کرده است.[ص143].
4. ائمه اربعه هریک دیگری را تحقیر و یا رد مىکردهاند.[ص144]
5. محققان معتقدند که مسئله انحصار اجتهاد از طرف سلاطین بوده چون از طرح و اجتهاد تازه وحشت داشتند.[ص154]
الف: ابوحنیفه مىگفت: هر گاه کلام من با حدیث صحیح یا قرآن یا گفته صحابه مخالف بود رد کنید.[ص146]
ب: شافعى مىگفت: من مسلط به تمام اخبار صحیحه نیستم و شاگردانش او را آگاه مىکردند.[ص150].
ج: مالک مىگفت: من هم بشرم، گاهى خطا دارم. در 48 مسئله پاسخ 32 مسئله را نمىدانست و مىگفت: لا ادرى. و در 40 سوال پاسخ 35 سوال را با کلمه لا ادرى جواب مىداد و او را گریان دیدند که مىگفت: چقدر در پاسخها از راه صاف پرت شدهام.[ص147تا149].
د: احمد حنبل مىگفت: کثرة تقلید، کورى است، باید راى آزاد باشد و مىگفت: از من تقلید نکنید و از دیگرى هم تقلید نکنید.[ص151].
رشید رضا صاحب المنار مىگوید: در ترک اجتهاد، منفعتى نمىشناسم، ولى ضررهاى زیادى دارد که از جمله مهمل گذاردن عقل،محرومیت از آزادى فکر و استقلال و.... است.[ص153]
7. راستى اگر عمر ائمه اربعه تا امروز طولانى مىشد و هر روز به علم وعقل آنها افزوده مىشد وهم مسائل جدیدى براى جامعه مطرح مىشد چه می شد؟خود ائمه اربعه اجتهاد تازهاى نداشتند؟ و اگر داشتند و جامعه نیازمند به اجتهاد نو آقایان بود چرا الان نباشد؟[ص158].
8. کاش به تقلید بدون تعصب قناعت مىکردند. راى ائمه را به حدى رساندند که رئیس فقهاى ابوحنیفه گفت: هرگاه آیه قرآن یا حدیث برخلاف راى ابوحنیفه باشد ما باید آیه و حدیث را تاویل کنیم و یا عقیده به نسخ آیه و حدیث داشته باشیم.!!![ص160].
9. اما هرگاه احدى دم از آزادى استنباط مىزد به زجر و حبس و.. گرفتار مىشد، چون حاکم میل نداشت.
10. مىتوان گفت: اهل تسنن در تقلید از ائمه اربعه در واقع از تقلید خارج شدهاند، چون خود ائمه اربعه تقلید را به خصوص این نوع آنرا منع مىکردهاند.
11. سید جمال الدین اسد آبادى: به کدام دلیل حق اجتهاد ندارند؟ کدام یک از ائمه شما اجتهاد دیگران را منع کرده؟[ص164].
12. ولى خوشبختانه روز به روز زمزمه افتتاح اجتهاد دیگران بیشتر مىشود.
1. معاویه نه ولی دم عثمان بود و نه وصى و نه و نه ولى اکنون انتقام خون عثمان را....
2. قاتلین واقعى عثمان بعدا از یاران و حزب او در آمدند.!!!
3. معاویه براى تحریک مردم به خون خواهى عثمان از قیافههاى مقدس نما و اشک و نوحه استفاده کرد.[ص29]
4. عمر و عاص با معاویه شرط کرد که من با فریاد و اشک، مردم را تحریک مىکنم به شرطى که حکومت مصر را به من بدهى. قبول کرد و همچون زن داغدار براى عثمان فریاد و گریه مىکرد.
5. بنى العباس به اسم این که ما از دودمان پیامبریم، از مردم به نفع خود بیعت گرفتند و اول کار به بنى هاشم احترام زیاد کردند و... سرسلسله بنى عباس سفاح بود، او زمینه را آماده کرد و به برادرش منصور داد که او هم چون حکومتش پا نگرفته بود و از ناحیه علویین تهدید به کودتا مىشد با امام صادق(ع)کمى مدارا کرد.
6. یزید بن مالک که خلیفه شد مىخواست همچون عمر بن عبد العزیز کمى از ظلم بکاهد، ولى سایر فامیل از بنى امیه ناراحت بودند. 40 پیرمرد ظاهر الصلاح آوردند و نزد او شهادت دادند کهما على الخلفاء من حساب و لا عذاب[ابن کثیر به نقل اسد حیدر، ص121]
7. زید بن على بن الحسین(ع)ارتشى مهیا کرده بود براى کوبیدن ستمگران بنى امیه. این ارتش از طایفه هائى از مسلمانان شیعه و غیر شیعه تشکیل شده بود. و براى تفرقه میان ارتش از طرف حکام بنى امیه سوالى طرح شد، آن هم در لحظه خطر، لذا گفتند: از زید سوال کنید، شیخین چه جور آدمى بودند؟ او هم فرمود: از صحابه بودند. این کنتم قبل الیوم؟ و با این کلام جلو تفرقه را گرفت.
8. مامون با قهر و زور به مردم مىگوید: باید معتقد به خلق قرآن شوید وگرنه کافرید و حق فکر هم ندارید و بعد متوکل با قهر و زور به مردم مىگوید: باید معتقد شوید به قدم قرآن وگرنه کافرید و این هم یک سرگرمى سیاسى است به اسم مذهب.[ص251].
9. منصور روز عرفه مىرود و خطبه مىخواند و حکومت خود را توفیق الهى مىداند و از مردم التماس دعا دارد.
10. منصور پاى وعظ عمرو بن عبید مىنشیند وگریه مىکند.[ج4، ص435]
11. علت اینکه منصور، مالک را براى فتوا تعیین و ترویج مىکرد؛ زیرا مىدانست مالک از اهل بیت منزوى است وانحراف دارد.
1. شافعی
1. کنیه ابو عبد الله. نام: محمد بن ادریس از نسل شافع واو از نسل هاشم و از سادات قرشى است.
2. روز جمعه آخر رجب سال 150 متولد شد و در سنه 204 هجرى در مصر از دنیا رفت.
3. او در یتیمى در دامن مادرش بزرگ شد و در10 سالگى رهسپار مکه شد و علاقه مند به حفظ قرآن وحدیث بود و در فقر زندگى مىکرد و جوانى خود را در مکه و بادیهها مشغول حفظ شعر و قرآن و.... بود و در حدود 30 سالگى به فقه توجه کرد. بنابراین این که مىگویند: الامام شافعى در 15 سالگى مشغول فتوا دادن بود دروغ است.
4. شافعى به مدینه رفت و از امام مالک وبعد ابوحنیفه استفاده کرد. هم از احادیث مالک و هم از قیاس ابوحنیفه بهرهمند شد و لذا مکتب او ذوجنبتین است.
5. پس از 4 سال شرکت در جلسه درس مالک در مدینه به مکه و بعد به مصر رفت و برخلاف تمام کارشکنىهاى حنابله کارش بالا گرفت.
6. طرفداران امام شافعى روایاتى در فضیلت او که 8 حدیث آن را در ص189 اسد حیدر مىخوانیم، بدین مضمون که حق با قریش است و ائمه از قریش و دوستى قریش لازم و.... و چون شافعى قرشى است، پس روایات تطبیق با او مىکند.!!
ولى روایات با فرض صحت تطبیقش با کسی که علنا خلاف آنرا مىبینیم مشکل است. علاوه بر اینکه اکثر علماء حدیث این روایات را جعلى دانستهاند.[ص219].
7. برخلاف امام صادق(ع)که از هیچ کس جز پدرش کسب فیض نکرده، امام شافعى به نقل از ابن حجر حدود 30 استاد داشته که غیر از مالک، اسد حیدر 15 نفرش را نام مىبرد و 7 نفر از شاگردان طراز اول شافعى را در ص195 نام مىبرد.
8. مذهب شافعى در مصر جلوه کرد و بیشتر نشرش بیشتر به دست یکى از شاگردانش بنام مزنى بود و جالب این که خود این مزنى از مجتهدینى بود که طرفدار آزادى اجتهاد بود و از جمود فکرى نهى مىکرد.[ص196]
9. برخلاف ائمه دیگر امام شافعى به دست خودش کتابهایى تصنیف کرد که مهمترین آنها کتاب الام است، ولى محققان عقیده دارند که این کتاب با همکارى شاگردان او تدوین شده و بعضى قطع دارند که اصلا خودش در تالیف این کتب دخالتى نداشته.
10.شافعى از هارون الرشیدتقاضاى سهم ذى القرباى منطقه مصر را کرد.[ج3، ص239].
11. طرفداران شافعى او را اول مولف علم اصول مىدانند، ولى ابن ندیم نام بسیارى از کتب اصولى را مىبرد که قبل از امام شافعى تالیف شده بودند از جمله: اصول فقه، امام مالک و....
12. مزنى که از شاگردان شافعى است مىگوید: کتاب الرسالة را 8 مرتبه براى امام شافعى خواندم و هر مرتبه به خطاهایى برخورد مىکرد و مىگفت: کتاب سالم همان قرآن است.[ص207].
13. شافعى خدا را قابل دیدن (در آخرت) مىداند.[ص213].
و مىگوید: اگر این ایمان را نداشتم عبادت نمىکردم و کلماتیدُ اللّهِ[مائده/64].
یداهُ مَبْسُوطَتانِ[مائده/64].
را حمل بر همان معناى ظاهرى مىکند.
14. رهبرى قلدرى را همان رهبرى اسلامى مىداند.[ص216].
15. او علنا علاقه خود را نسبت به اهل بیت اظهار مىکرده و به تشیع هم متهم مىشده، ولى شیعه نبود. اسد حیدر، ج3، ص247 نام 7 نفر را مىبرد که متهم به تشیع اند، ولى شیعه نیستند، از جمله ابن ابى الحدید و طبرى و....
16. با علم کلام بد بوده و اصلا آنرا علم نمىدانسته.
17. با این که بنى العباس در اسراف و بودجههاى عیاشى و غنا خوانى و نور چشم بازى سر معاویه را شکستند و اسد حیدر در ج3، ص224 به بعد از آن آمار و بیلانى دردآور نقل کرده است و با این که شیعه وضعش جورى بود که شهادتش قبول نبود،حق داشتن باغ را نداشت. بیش از یک برده را مالک نمىشد، و اینها همه به فرمان هارون الرشید بود و با این که رهبر یکى از حرکات جنگى علویون علیه نظام به دست یحیى بن عبد الله منجر به حبس و مرگ در زندان شد و با این که عباسیین به هر شیعه و مخالف دستگاه کلمه زندیق به کار برده و او را مستحق هرگونه شکنجه مىدانستند و با این که علماء همه دربارى ومتملق بودند و با این که و با این که...، ولى امام شافعى حتى یک بار اعتراض نکرد.!!![ص235].