*****
*****
با آرزوی موفقیت وبلاگ نویسان آریانی.
"حجت السلام و المسلمین قوی"
ایشان پیگیری های انجام گرفته در ماههای اخیر را مثبت برشمرده و از تلاش مسئولین جهت تحقق این امر خبر دادند.
همچنین با اشاره به روستاهای بزرگ بخش روداب از قبیل شمس آباد، برآباد و ملوند از اعضای شورای اسلامی این روستاها خواستند که تمام توان خودرا برای دعوت و استقرار روحانی بکار گیرند.
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
افتتاح سالن اجتماعات سردار شهید حاج محمد رضا شمس آباد بخشداری روداب:
*****
*****
*****
افتتاح نمایشگاه صنایع دستی بانوان بخش روداب:
*****
*****
*****
افتتاح مجتمع ورزشی صالحین دروک:
*****
*****
*****
حضور فرماندار در روستای دروک:
*****
لزوم نابودی اسرائیل از دیدگاه امام خمینی(ره):
"امروز قبله اول مسلمین به دست اسرائیل، این غده سرطانی خاورمیانه افتاده است. امروز اسرائیل با تمام وسایل شیطانی تفرقه افکنی میکند. بر هر مسلمان لازم است که خود را علیه اسرائیل مجهز کند. من نزدیک به بیست سال است خطر صهیونیسم بین الملل را گوشزد نموده ام و امروز خطر آن را برای تمامی انقلابات آزادیبخش جهان و انقلاب اخیر اسلامی ایران کمتر از گذشته نمی دانم. قبلا هم تذکر دادهام، دولت غاصب اسرائیل، با هدف هایی که دارد برای اسلام و ممالک مسلمین خطر عظیم دارد و خوف آن است اگر مسلمین به آنها مهلت دهند، فرصت از دست برود و جلوگیری از آنها امکان پذیر نشود و چون احتمال خطر متوجه اساس اسلام است لازم است بر دول اسلامی بخصوص و بر سایر مسلمین عموما که رفع این ماده فساد را به هر نحو که امکان دارد بنمایند. تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است ! اسرائیل هم از امریکاست ."
همزمان با ایام الله دهه فجر و در آستانه سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی در نماز جمعه پر شکوه تهران، با ارائه تحلیل جامعی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، مطالب مهمی در خصوص مسایل داخلی، تهدیدات دشمنان، اوضاع منطقه و جهان و همچنین انتخابات نهمین دوره مجلس بیان کردند.
۲ـ افتتاح "سالن اجتماعات سردار شهید محمد رضا شمس آبادی" بخشداری روداب
۳ـ افتتاح نمایشگاه انقلاب در شهر روداب
۴ـ افتتاح ساختمان دهیاری و ساختمان مجتمع فرهنگی دروک
۵ـ کلنگ زنی سالن ورزشی صالحین برآباد.
اخبار تکمیلی به زودی منتشر می شود.
دهیار روستای عشایری چاه تلخ روداب خبر داد:
جناب آقای محمد بخشی زائی - دهیار روستای عشایری چاه تلخ روداب
در ماههای پایانی سال 88 پیگیری جهت تأسیس کانون فرهنگی و هنری در مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام روستای چاه شند آغاز گردید.
پس از 20 ماه تلاش با عنایت استانداری و دبیرخانه کانونهای فرهنگی و هنری اداره کل ارشاد استان مجوز تأسیس کانون صادر و در پانزدهم دیماه 1390 تجهیزات کانون از دبیرخانه کانونهای فرهنگی و هنری شهرستان سبزوار به محل ارسال و در محل آماده بهره برداری و استفاده برای عموم قرار گرفت.
از فعالیت های کانون امام رئوف علیه السلام روستای چاه تلخ می توان به برگزاری مراسمات مذهبی و ملی اشاره نمود.
*****
*****
*****
*****
*****
*****
*****
*****
*****
*****
*****
*****
دهیار لارهنگ با تقدیر و تشکر ویژه از راننده گریدر اداره راه و ترابری شهرستان سبزوار "جناب آقای علیرضا صادقی محمد آباد " از زحمات شبانه روزی و دقت بسیار ایشان جهت هموار سازی مسیر قدر دانی و خواستار توجه ویژه ریاست اداره راه به این زحمتکشان بی منت علی الخصوص جناب آقای علیرضا صادقی محمد آباد شدند.
اکثر مسیرهای بخش روداب شوسه می باشد که به دلیل تردد بالا در هر فصل نیاز به تیغ زنی و هموار سازی دارند.
شایان ذکر است در دو هفته گذشته (مسیر دارین ، لارهنگ، بنقن ) به جهت نداشتن شانه خاکی و عرض کم مسیر یکدستگاه کامیون ۱۰ چرخ واژگون گردید که خوشبختانه خسارت جانی نداشته و به کامیون مبلغ ۰۰۰/۰۰۰/۵ ریال خسارت وارد گردید.
روز شنبه مورخ ۱۵/۱۱/۹۰ در سطح بخش روداب انجام می پذیرد:
افتتاح پروژه های :
خانه عالم روستاهای شمس آباد و کلاته میر علی
پارک کودک روستای گراو
طرح کانیو روستای خوشمردان
دیوار ساحلی روستای همایی ، اجنورد ، اردیز ، گرمک و بجدن
غسالخانه روستای تسبند ، چاه ستاره ، کلاوی ، کلاوشک و استاج
انتقال آب 6 روستا و آبیاری تحت فشار 10 روستا در بخش روداب با حضور مسئولین شهرستان سبزوار.
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران، شاید کم نباشد سایت هایی که غیر اخلاقیات را رواج می دند در کنار اینها سایت هایی هم هستند که دین هایی با مضامین پرستش دنیا و غیر خدا را با ضرافت به ذهن آدم ها تزریق می کنند. این روزها فرقه شیطان پرستی در کنار باقی فرقه های فراماسونری رنگ دانه های قرمز را پخش می کند تا توجه مخاطبان رنگ پرست را به خود جلب کند.
مثلا فرقه انحرافی "عرفان کیهانی" فعالیت خود را از نیمه دهه 1380 پایهگذاری کرده است و عوامل اصلی این فرقه در قالب دورههای آموزشی فعالیت خود را آغاز کردند. سپس با تربیت افرادی به عنوان مستر به صورت شبههرمی در شهرهای مختلف فعالیت خود را گسترش داده به سرمایه کلانی نیز دست یافتند.
مبنای تضاد دیالکتیکی از اصلیترین مبانی این دیدگاه بوده و هر آنچه وجود دارد قطعاً درون خود ضد خود را نیز پرورش داده و با کمک شناسایی ضد یک چیز میتوان اصل آن را شناسایی کرد. بر همین مبنا شعور و ضد شعور، ماده و ضد ماده، آگاهی و ضد آگاهی، عرفان و ضد عرفان و . . . اینگونه شناخته میشود.
اکنون بیش از 70 فرقه شیطانپرستی در کشور فعال هستند. شیطان پرستی اکنون در حال انتقال نمادها به جامعه است و بزودی به انتقال ایدئولوژی نیز خواهد پرداخت. شیطان پرستان، شیطان را به عنوان قدرت غالب در جهان می دانند و اگر کسی می خواهد در جهان خوب زندگی کند باید با شیطان باشد به طوریکه معتقدند راه خدا از طریق ارتباط با شیطان می گذرد!
مظاهری سیف، جامعه شناس در این باره می گوید: ستاره پنج پر، دو مثلث معکوس روی هم (ستاره داود)، صلیب معکوس ( ضد مسیحیت) و نشانه آمون خدای مصریان را ازجمله نمادهای پیروان شیطان پرستی است. وی همچنین تاکید می کند: باید برای مقابله با این فرقه ها، موج فرهنگی در کشور ایجاد شود تا ماهیت این فرقه های انحرافی هر چه بیشتر به جامعه شناسایی شود.
از سوی دیگر، در هیاهوی کم توجهی دولتمردان و مسئولان به مسائل فرهنگی و اعتقادی جوانان کشور، جریانهای متعارض این فرصت را غنیمت شمرده و با اتصال به سرشاخههای فرامرزی و در پایان آسودگی خاطر به نشر و ترویج آموزههای ضد دینی خود میپردازند.
فارس:رهبر معظم انقلاب در سال 76، در گفت و شنودی صمیمانه با جمعی از نوجوانان و جوانان، به ذکر خاطرهای از روز ورود امام خمینی(ره) به میهن در دوازدهم بهمن 57 پرداختند که متن آن در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای به مناسبت سالروز این واقعه بزرگ منتشر کرده است.
متن خاطره رهبر معظم انقلاب از شامگاه 12 بهمن 57 به شرح ذیل است:
یکى از خاطرات خیلى جالب من، آن شب اوّلى است که امام وارد تهران شدند؛ یعنى روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیدهاید که امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى کردند، بعد با هلىکوپتر بلند شدند و رفتند.
تا چند ساعت کسى خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلىکوپتر، امام را در جایى که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مىخواست جایى بنشیند که جمعیت باشد، مردم مىریختند و اصلاً اجازه نمىدادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. مىخواستند دور امام را بگیرند.
هلىکوپتر در نقطهاى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار کرد. همین آقاى «ناطق نورى» اتومبیلى داشتند، امام را سوار مىکنند - مرحوم حاجاحمدآقا هم بود - امام مىگویند: مرا به خیابان ولىعصر ببرید؛ آنجا منزل یکى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مىروند و سراغ به سراغ، آدرس مىگیرند، بالاخره پیدا مىکنند - منزل یکى از خویشاوندان امام - بىخبر، امام وارد منزل آنها مىشوند!
امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح که ایشان آمدند - ساعت حدود نه و خردهاى - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکى استراحت کرده بودند! آنجا مىروند که نمازى بخوانند و استراحتى بکنند. دیگر تماس با کسى نمىگیرند؛ یعنى آنجا که مىروند، با کسى تماس نمىگیرند. حالا کسانى که در این ستادهاى عملیاتى نشسته بودند - ماها بودیم که نشسته بودیم - چقدر نگران مىشوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مىآیند، کسى دنبالشان نرود!
من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آنجا در یک قسمت، کارهایى را که من عهدهدار بودم، انجام مىگرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر مىکردیم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عدّهاى آنجا بودیم که کارهاى مربوط به خودمان را انجام مىدادیم.
آخر شب - حدود ساعت نهونیم، یا ده بود - همه خسته و کوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى که کار مىکردم، نشسته بودم و مشغول کارى بودم؛ ناگهان دیدم مثل اینکه صدایى از داخل حیاط مىآید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محلِّ رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صداى گفتوگویى مىآید؛ مثل اینکه کسى آمد، کسى رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان مىآیند! براى من خیلى جالب و هیجانانگیز بود که بعد از سالها ایشان را مىبینم - پانزده سال بود، از وقتى که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد - شاید حدود بیست، سى نفر آدم، آنجا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضیها گفتند که امام را اذیّت نکنید، ایشان خستهاند.
براى ایشان در طبقه بالا اتاقى معیّن شده بود - که به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشتهاند و ایام دوازده بهمن، گرامى مىدارند - به نحوى طرف پلهها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پاى پلهها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه مىکردیم. روى پلهها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمىآید که این بیست، سى نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روى پلهها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. بههرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند.
البته فرداى آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند که برِ خیابان ایران است - نه مدرسه علوى شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آنجا بود. این خاطره به یادم مانده است.