روداب

روداب

روداب

روداب

۹۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است


مرد کارگرى (در نجف اشرف ) بود که پدر پیرى داشت ، در خدمت گذارى او هیچ گونه کوتاهى نمى کرد، تا آنجا که آفتابه مستراح پدرش را خود مى برد و منتظر مى ماند تا خارج شود و او را به منزل برساند.
او همیشه در خدمت پدر بود، جز شبهاى چهارشنبه که به مسجد سهله مى رفت و در آن شبها به خاطر اعمال مسجد سهله و شب زنده دارى در مسجد نمى توانست در خدمت پدر باشد. ولى پس از مدتى ترک کرد و به مسجد سهله نرفت .
از او پرسیدند: چرا رفتن به مسجد سهله را ترک نمودى ؟
در پاسخ گفت :
چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم ، آخرین شب چهارشنبه بود، نتوانستم بعد از ظهر زود حرکت کنم ، نزدیکى هاى غروب به راه افتادم ، مختصر راه رفته بودم ، شب شد و من تنها به راه خود ادامه دادم . یک سوم راه مانده بود و هوا هم بسیار تاریک بود. ناگاه عربى را دیدم در حالى که بر اسب سوار است به سوى من مى آید، با خود گفتم : این مرد راهزن است ، حتما مرا برهنه مى کند، همین که به من رسید با زبان عربى شروع به صحبت نمود و گفت :
کجا مى روى ؟
گفتم :مسجد سهله مى روم .
فرمود: همراه تو چیز خوردنى هست ؟
گفتم : نه .
فرمود: دست خود را در جیب کن !
گفتم : در جیبم چیزى نیست .
بار دیگر با تندى این سخن را تکرار کرد.
من دست خود را در جیب کردم ، دیدم مقدارى کشمش توى جیبم هست که براى بچه ها خریده بودم و در خاطرم نبود.
آنگاه فرمود:
اوصیک بالعود: پدر پیرت را به تو سفارش مى کنم . (عرب بیابانى پدر پیر را عود مى گوید.)
این جمله را سه بار تکرار کرد.
سپس از نظرم ناپدید شد، فهمیدم او حضرت مهدى است و راضى نیست خدمت پدرم را حتى در شبهاى چهارشنبه نیز ترک بنمایم . از این جهت دیگر به مسجد سهله نرفتم و آن عبادتها را ترک نمودم .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۰۲
محمد برزوئی

امام رضا علیه السلام به ابن رامین (فقیه )فرمود:
ابن رامین ! آن وقت که پیامبر صلى الله علیه و آله از مدینه خارج شد، کسى را جاى خود نگذاشت ؟
ابن رامین : چرا على را جاى خود گذاشت .
امام رضا علیه السلام : پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسى را انتخاب کنید، چون انتخاب شما خطا نمى شود.
ابن رامین : حضرت پیامبر چون نگران بود اختلاف و درگیرى در میان مردم بیفتد.
امام : خوب چه عیبى داشت ، اگر هم اختلافى رخ مى داد، هنگامى که از مسافرت به مدینه بر مى گشت آن را اصلاح مى نمود.
ابن رامین : البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود، با محکم کارى مناسب تر و منطقى تر بود.
امام : بنابراین براى پس از مرگ خود نیز حتما کسى را جاى خود قرار داده است ؟
ابن رامین : نه !
امام : آیا مرگ پیامبر صلى الله علیه و آله از مسافرتش مهم تر نبود؟
سفر دنیا کوتاه است و سفر مرگ طولانى و ابدى . پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود - جانشین تعیین نکرد - اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود - جانشین تعیین کرد - با این که خود آن حضرت زنده بود و مى توانست اختلافات را اصلاح نماید.
ابن رامین در مقابل سخنان منطقى امام علیه السلام نتوانست حرفى بگوید و ساکت شد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۰۱
محمد برزوئی

على علیه السلام با غلامش ، قنبر، براى خرید پیراهن وارد بازار کوفه شد، به مرد پیراهن فروش فرمود:
دو پیراهن لازم دارم .
مرد عرض کرد:
یا امیرالمؤمنین ! هر نوع پیراهنى بخواهى ، من دارم .
همین که حضرت فهمید این شخص ، او را مى شناسد از او گذشت ، به جوان لباس فروش دیگرى رسید که سرگرم خرید و فروش بود، از او دو پیراهن ، یکى را به سه درهم و دیگرى را به دو درهم خرید.
سپس به قنبر فرمود:
پیراهن سه درهمى را تو بپوش !
قنبر عرض کرد:
سرور من ! پیراهن سه درهمى بر اندام شما سزاوارتر است زیرا شما به منبر مى روید و مردم را موعظه مى کنید. لباس وزین بر اندام خطیب زیباتر است .
حضرت فرمود:
قنبر! تو جوانى و جوان شکوه و آراستگى مى طلبد. از طرفى من از پروردگارم حیا مى کنم که خود را بر تو در لباس برترى دهم ، زیرا از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود:
(البسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تاءکلون ) : از آنچه مى پوشید به آنها (غلامان خدمتگزاران ) بپوشانید و از آنچه مى خورید به آنان بخورانید.
على علیه السلام پیراهن را پوشید آستین آن از دستش بلندتر آمد، مقدار زیادى را پاره کرد و دستور داد کلاه براى نیازمندان درست کنند.
جوان عرض کرد:
اجازه فرمایید سر آستین پاره را بدوزم .
امام علیه السلام فرمود:
بگذار همچنان بماند، گذشت عمر سریعتر از آراستن لباس است .
على علیه السلام پولها را داد و حرکت نمود. کمى فاصله گرفته بود که صاحب مغازه آمد. پس از آنکه متوجه شد پسرش پیراهن ها را به قیمت زیاد فروخته است ، خود را به حضرت رسانید، عذر خواست و گفت :
یا امیرالمؤمنین ! پسرم شما را نشناخته و پیراهن ها را به قیمت زیاد به شما فروخته است . اینک تقاضا دارم این دو درهم زیادى را پس ‍ بگیرید.
حضرت فرمود:
من و پسرت در قیمت پیراهن ها به اندازه کافى صحبت کردیم و کم و زیاد نمودیم و هر دو راضى شدیم . بنابراین معامله به رضایت طرفین انجام گرفته است ، هرگز دو درهم را نخواهم گرفت .

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۹
محمد برزوئی

سویدة پسر غفله مى گوید:
روزى بعد از ظهر محضر على علیه السلام رسیدم ، دیدم حضرت در کنار سفره نشسته و کاسه شیر ترشیده که بویش به مشام مى رسید، در سفره گذاشته و نان خشکى در دست آن حضرت است که سبوسهاى جو در آن نمایان مى باشد.
على علیه السلام گاهى با دست و گاهى نیز به کمک زانو از آن مى شکند و توى کاسه شیر مى ریزد. به من فرمود:
تو نیز بیا از این غذا میل کن !
گفتم : من روزه هستم .
فرمود: از رسول خدا شنیده ام که مى فرمود:
هر کس به خاطر روزه از غذاى مورد علاقه اش خود دارى کند و نخورد، بر خداوند حق است او را از خوردنیهاى بهشتى بخوراند و از آشامیدنیهاى آن بنوشاند.
سویدة مى گوید:
به فضه ، خدمتگزار آن حضرت ، که با کمى فاصله در کنار حضرت ایستاده بود، گفتم :
واى بر تو! چرا درباره این پیر مرد از خدا نمى ترسید و مراعات حال او را نمى کنید، نان از آرد الک نکرده به او مى دهید؟
فضه گفت :
سویدة ! تقصیر ما نیست ، خود آن حضرت دستور داده که نانش از آرد الک نکرده باشد.
سویدة به حضور على علیه السلام برگشت و گفتگوى خود را با فضه به عرض امام رساند.
حضرت فرمود:
پدر و مادرم فداى پیشواى بزرگ اسلام باد، که نانش از آرد الک نکرده بود و تا هنگام مرگ سه روز مرتب از نان گندم سیر نشد.
معلوم شد که على علیه السلام در طعام خوردن نیز پیرو رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده است .
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۸
محمد برزوئی
یکى از اصحاب على علیه السلام بنام (حبه عرنى ) مى گوید:
شبى من با (نوف ) در صحن حیاط دارالعمارة کوفه خوابیده بودیم ، اواخر شب بود ناگاه دیدیم على علیه السلام آهسته از داخل عمارت بیرون آمد وحشت فوق العاده او را فرا گرفته ، قادر نیست توازن خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار نهاده مانند افراد واله و حیران به آسمان نگاه مى کند و این آیات را تلاوت مى کند: ان فى خلق السموات و الارض ... (آیات آخر سوره آل عمران : (191 - 194).
)
حبه عرنى مى گوید:
على علیه السلام مکرر اى آیات را زمزمه مى کرد و آنچنان دل باخته این زیباییها و آفریننده این همه عظمت گردیده بود و چنان از خود بى خود شده بود که گویى هوش از سرش پریده است .
حبه و نوف ، هر دو در بستر خویش آرمیده و این منظره حیرت انگیز را نظاره مى کردند. تا على علیه السلام کم کم به خوابگاه حبه نزدیک شد و فرمود:
- حبه ! خوابى یا بیدار؟
- بیدارم ، یا امیرالمؤمنین ! شما با آن همه سوابق درخشان و با آن همه زهد و تقوا و عبادت بى نظیر از ترس خدا این چنین هستید، واى به حال ما، پس ‍ ما بیچارگان چه کنیم ؟!
على علیه السلام چشمها را پایین انداخت و گریست . آنگاه فرمود:
اى حبه ! همگى ما روزى در برابر خدا، ایستگاهى داریم و هیچ یک از اعمال ما بر او پوشیده نیست .
اى حبه ! خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیکتر هست ، هیچ چیز نمى تواند بین ما و خدا حایل شود.
سپس به نوف فرمود:
- نوف ! خوابى ؟
- نه ، یا امیرالمؤمنین ! بیدارم ، حالت حیرت انگیز شما سبب شد که مدتى امشب اشک بریزم .
- اى نوف ! اگر امشب از خوف خدا زیاد گریه کنى ، فردا در مقابل خداوند چشمانت روشن خواهد شد.
اى نوف ! هر قطره اشکى که از ترس خدا از چشم کسى جارى شود، دریاهایى از آتش را خاموش مى کند!...
آنگاه کمى حبه و نوف را پند و اندرز داد و در آخر فرمود:
من به شما مى گویم : خدا ترس باشید.
سپس از آن دو نفر گذشت در حالى که با خود زمزمه مى کرد و مى گفت :
خداوندا! کاش مى دانستم هنگامى که از تو غفلت مى کنم تو از من اعراض ‍ مى کنى یا به من توجه دارى ؟
اى کاش مى دانستم با این خواب طولانیم و کوتاهى کردنم در سپاسگزارى نعمت هایت ، حالم در نزد تو چگونه است ؟!
حبه مى گوید: به خدا قسم على در همین حال بود تا صبح طلوع کرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۷
محمد برزوئی
دقایقی پیش ساعت 23 و 18 دقیقه شیء ناشناسی در آسمان سبزوار مشاهده گردید.

این پرنده مثلثی شکل در تاریکی آسمان بدون هیچگونه نور و یا علامت مشخصه  از  سمت شمال به سمت جنوب غرب آسمان سبزوار در حرکت و حدودا پس از 1 دقیقه در تاریکی شب ناپدید گردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۹
محمد برزوئی
کانون فرهنگی هنری مسجد جامع روداب-اسرار نوشت:

به مناسبت لیالی قدر برنامه شبی با قرآن با حضور قاریان استانی روز چهارشنبه 18 مردادماه 91 بعد از نماز مغرب و عشاء در مهدیه شهر روداب برگزار می گردد.

به گفته حجه الاسلام والمسلمین حاج هادی قلعه نوی مسئول برگزاری مراسم، این برنامه قرآنی توسط کانون فرهنگی و هنری اسرار مسجد جامع شهر روداب و با همکاری دستگاههای فرهنگی این شهر برگزار می گردد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۳۸
محمد برزوئی


 

پیش از همه باید بدانیم که خداوند هر چیزی را که برای ما نهی کرده است ضررهایی دارد که به خودمان برمی گردد. اما از جمله ضررهایی که می توان برای استفاده طلا برای مردان برشمرد عبارتند از: از نظر پزشکی، طلا روی گلبول های قرمر خون مردان اثر سوئی دارد و سیستم ایمنی بدن آنان را دچار اشکال می کند. وقتی طلا با پوست تماس پیدا می کند، یون های آن وارد بدن می شوند. این یون ها در مردان در کبد جمع و همان جا متوقف می شوند و موجب اختلال می شوند.

 پژوهش های علمی پزشکی نشان می دهد طلا بر گلبول های قرمز مردان تأثیر می گذارد ، در حالی که بر گلبول های قرمز زنان تأثیری نمی گذارد.

این امر به دلیل وجود لایه چربی میان پوست و گوشت زنان اتفاق می افتد. این لایه مانع تأثیر اشعه های عنصر طلا بر روی گلبول های قرمز می شود.

همچنین پژوهش های فراوان علمی دیگر نشان می دهند که اشعه های طلا نقش منفی بر روی هورمون های جنسی مردان دارند، در حالی که اشعه های عنصر "نقره" بر مردان و زنان چنین تأثیری ندارد.

در ترکیب بدن انسان، عنصر طلا، اورانیوم، آهن و عناصر دیگر وجود دارد ولی عنصر "نقره" وجود ندارد. طلا و نقره با ترکیبات موجود در غذا از خود واکنش نشان می دهند و به همراه آنزیم ها در بدن انسان ترکیباتی که برای سلامتی بدن انسان مضر است، ایجاد می کنند.

پیامبر اکرم (ص) قرن ها پیش درباره این موضوع فرمودند: طلا و ابریشم برای مردان امتم حرام است و برای زنان امتم حلال است و این مطلب میزان اهمیت و فایده احکام اسلامی را ثابت می کند.

تحقیقات پزشکان در سالهای اخیر نشان داده است که طلا دارای خاصیت شبه القائی است که بر پوست و خون مردان اثر منفی می گذارد این خاصیت باعث می شود خون دچار غلظت خاصی شود و حالت کثیفی به آن دست دهد. البته نکات دیگری هم هست که در مجموع، موجب امراض قلبی و خونی و سکته می شود و این اثرات در مردان متفاوت است.

ضرر طلا برای مردان از نظر پزشکی
 
با وجود اتفاق نظر مراجع در حرام بودن استفاده از طلا برای مردان، استفاده از این فلز در بین آقایان رو به افزایش است، تأملی در مضرات استفاده از طلا برای مردان، گواهی برای اثبات علت حرام شمردن آن برای مردان در دین مبین اسلام است .
طلا، عنصر شیمیایی است که در جدول تناوبی با نشان Au، لاتین aurum و عدد اتمی ۷۹ وجود دارد. طلا فلزی نرم، براق، زرد رنگ، چکش خوار، قابل انعطاف است که به دو صورت یک ظرفیتی و سه ظرفیتی وارد واکنشهای شیمیایی می شود و به علت اینکه با هیچ ترکیب شیمیایی واکنش ندارد، پایدارترین فلز در طبیعیت شناخته شده و تنها دو واکنش شیمیایی کلر و تیزاب سلطانی هستند که می توانند روی طلا تأثیر بگدارند.
طلا از واژه سانسکریت Jval گرفته می شود واژه آنگلوساکسون آن gold و به لاتین aurum گفته می شود. از دوران هیروگلیف مصری از ۲۶۰۰ قبل از میلاد در کتاب عهد عتیق فلز طلا برای اولین بار به عنوان یک فلز درخشان با ارزش مورد اشاره قرار می گیرد.
محققان با مطالعه روی افرادی که با طلا ارتباط دارند به این نتیجه رسیده اند که طلای موجود در بدن آنها باعث ایجاد اختلالات هورمونی شده و هورمونهای پرولاکتین و FSH بیشترین تأثیر منفی را از طلای موجود در بدن آنها گرفته و بیشترین تجمع طلا در دستگاه تناسلی مردان مشاهده شده است.
طلا بعنوان نمادی برای پاکی، ارزش، سلطنت درجهان شناخته شده است و کیمیاگران که طلا را خدای فلزات معرفی می کردند و تمام آرزویشان این بود که فلزاتی چون مس را به طلا تبدیل کنند. این نکته قابل توجه است که این آرزو تحقق یافته است، در سالهای اخیر دانشمندان روسی توانسته اند با استفاده از یک مکانیسم طبیعی و استفاده از سیستم بیولوژیکی بدن مرغ مس را به طلا تبدیل کنند. یکی از توانمندیهای نانوفناوری این است که آرزوهای کیمیاگران را چون رسیدن به اکسیر جوانی و تبدیل مس به طلا تحقق بخشیده است. فلز طلا به عنوان زیبا ترین، قابل انعطاف ترین و چکش خوارترین فلز جهان شناخته شده است. اگر کل طلای پالایش شده در جهان را چکش کاری کرده و گردهم جمع کنیم به یک مکعب یکپارچه با هر ضلع به طول ۲۰ متری تبدیل می شود. طلای بومی هشت تا ده درصد نقره دارد. این مقدار می تواند کم و زیاد شود و برای همین طلا با رنگهای مختلف به وجود می آید. هرچه مقدار نقره بیشتر شود رنگ طلا سفیدتر و جرم ویژه آن کمتر می شود. آلیاژهای مختلفی چون مس، آهن و آلومینیوم با طلا ترکیب می شود و رنگهایی چون قرمز، سبز و ارغوانی را به وجود می آورد.
بیشترین مصرف طلا در ضرب سکه و جواهرات است و برای مبادلات پولی استفاده می شود. به علت هدایت الکتریکی خوب و مقاومت خود در برابر فرسایش و سایر ویژگیهای این فلز، طلا به عنوان مهمترین فلز در صنایع پیشرفته (High tech) مورد استفاده قرار می گیرد. همانند نقره که با جیوه مخلوط می شود و برای پرکردن دندان استفاده می شود ترکیب طلا و جیوه نیز می تواند ماده محکمی برای مصرف دندانپزشکی فراهم کند.
در جدیدترین استفاده طلا از نانومواد طلا، نمک طلا است که در مقیاس نانومتریک است که برای مصارف بیولوژیکی و پزشکی استفاده می شود و در درمان سرطانها و بیماریهای کبدی کاربرد دارد. از نمکهای خاص طلا برای درمان رماتیسم مفصلی استفاده می کنند. طلا به عنوان یک منعکس کننده خوب برای نور است، از این رو از طلا یا ورقه های بسیار نازک آن به عنوان محافظ سطح بسیاری از ماهواره ها استفاده می کنند. چرا که ماهواره ها در برابر نورهای مادون قرمز ماورای بنفش و نورستارگان تحت تأثیر قرار گرفته و می تواند در برنامه ها اختلال ایجاد کند کشیدن یک سطح نازک از طلا می تواند به انعکاس این نور کمک کند.
بدن انسان طوری است که فلز طلا و همینطور نقره و پلاتین را جذب نمی کند به این معنا که ترکیبات طلا چندان سمی نیست اما براساس گزارشهای منتشر شده ۵۰ درصد بیماران ورم مفاصل که با داروهای ایزوتوپ طلا درمان شده اند دچار آسیبهای کلی بر کبد شده اند این تحقیق تنها در حد گزارش بوده و تا کنون مستنداتی در این رابطه ارائه نشده است.
از میان دیگر عوارضی که طلا برای مردان ایجاد می کند می توان به تحقیقاتی اشاره کرد که در سال ۱۹۹۰ در آمریکا انجام شده است. محققان با مطالعه روی افرادی که با طلا ارتباط دارند به این نتیجه رسیده اند که طلای موجود در بدن آنها باعث ایجاد اختلالات هورمونی شده و هورمونهای پرولاکتین و FSH بیشترین تأثیر منفی را از طلای موجود در بدن آنها گرفته و بیشترین تجمع طلا در دستگاه تناسلی مردان مشاهده شده است. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۳۹
محمد برزوئی

اعمال مشترک شبهاى قدر

شب نوزدهم، اوّل شبهاى قدر است و شب قدر همان شبى است که در تمام سال شبى به خوبى و فضیلت آن نمى رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال مى شود 


ادامه مطلب را ببینید . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۲۴
محمد برزوئی
کارخانه سیمان امروز به شبکه گاز طبیعی متصل می شود.

اطلاعات تکمیلی به زودی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۲۲
محمد برزوئی

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم فرمود:
سه نفر از بنى اسرائیل با هم به مسافرت رفتند در ضمن سیر و سفر در غارى به عبادت خدا پرداختند، ناگهان ! سنگ بزرگى از قله کوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار به کلّى بسته شد. و مرگ خود را حتمى دانستند. پس از گفتگو و چاره اندیشى زیاد به یکدیگر گفتند:
به خدا سوگند! از این مرحله خطر راه رهایى نیست مگر اینکه از روى راستى و درستى با خدا سخن بگوییم . اکنون هر کدام از ما عملى را که فقط براى رضاى خدا انجام داده ایم به خدا عرضه کنیم ، تا خداوند ما را از گرفتارى نجات بخشد.
یکى از آنها گفت :
خدایا! تو خود مى دانى که من عاشق زنى شدم که داراى جمال و زیبایى بود و در راه جلب رضاى او مال زیادى خرج کردم ، تا اینکه به وصال او رسیدم و چون با او خلوت کردم و خود را براى عمل خلاف آماده نمودم ، ناگاه در آن حال به یاد آتش جهنم افتادم . از برابر آن زن برخواسته بیرون رفتم . خدایا! اگر این کار من به خاطر ترس از تو بوده و مورد رضایت واقع شده ، این سنگ را از جلوى غار بردار! در این وقت سنگ کمى کنار رفت به طورى که روشنایى را دیدند.
دومى گفت :
خدایا! تو خود آگاهى که من عده اى را اجیر کردم که برایم کار کنند و قرار بود هنگامى که کار تمام شد. به هر یک از آنان مبلغ نیم درهم بدهم ، چون کار خود را انجام دادند من مزد هر یک از آنها را دادم ولى یکى از ایشان از گرفتن نیم درهم خوددارى کرده و اظهار داشت : اجرت من بیشتر از این مقدار است ، زیرا من به اندازه دو نفر کار کرده ام ، به خدا قسم کمتر از یک درهم قبول نمى کنم در نتیجه مزدش را نگرفته رفت و من با آن نیم درهم بذر خریده کاشتم خداوند هم برکت داد و حاصل زیاد بر داشتم پس از مدتى همان اجیر پیش من آمده و مزد خود را مطالبه نمود. من به جاى نیم درهم ، هیجده هزار درهم (اصل سرمایه و سود آن ) به او دادم خداوندا! اگر این کار را من تنها به خاطر ترس از تو انجام داده ام این سنگ را از سر راه ما دور کن ! در آن لحظه سنگ تکان خورد، کمى کنار رفت به طورى که در اثر روشنایى همدیگر را مى دیدند، ولى نمى توانستند بیرون بیایند.
سومى گفت :
خدایا! تو خود مى دانى که من پدر و مادرى داشتم که هر شب شیر برایشان مى آوردم تا بنوشند، یک شب دیر به خانه آمدم و دیدم به خواب رفته اند خواستم ظرف شیر را کنارشان گذاشته و بروم ، ترسیدم جانورى در آن شیر بیفتد، خواستم بیدارشان کنم ، ترسیدم ناراحت شوند، بدین جهت بالاى سر آنها نشستم تا بیدار شدند و من شیر را به آنها دادم ! بار خدایا! اگر من این کار را به خاطر جلب رضاى تو انجام داده ام این سنگ را از ما دور کن !
ناگهان ! سنگ حرکت کرد و شکاف بزرگى به وجود آمد و توانستند از آن غار بیرون آمده و نجات پیدا کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۶
محمد برزوئی

روزى ملک شاه به شکار رفته بود در قلعه اى نزول نمود جمعى از غلامان او گاوى دیدند که صاحب ندارد گاو را کشته و گوشت آن را خوردند. گاو از پیرزنى بود که با سه یتیم خود از شیر آن زندگى مى کرد، وقتى زن با خبر شد که سربازان ملک شاه گاوش را کشته اند، بسیار اندوهناک گردید، سحرگاه بر سر پل زاینده رود آمد.
ملک شاه وقتى خواست از پل بگذرد، پیرزن از جاى برخاست و گفت : اى پسر آلب ارسلان داد مرا بر سر این پل مى دهى یا بر سر پل صراط، خوب فکر کن ببین کدامیک برایت بهتر است ملک شاه گفت : سر پل زاینده رود، زیرا طاقت دادخواهى تو را بر سر پل صراط ندارم ، اکنون بگو تو را چه شده تا به آن رسیدگى کنم .
گفت : گاوى داشتم ، غلامان تو آن را کشته اند، در واقع این ظلم از تو سر زده که درباریان و اطرافیان را خود سرانه تربیت کرده اى . ملک شاه دستور داد: غلامانى که این عمل را مرتکب شده اند، پیدا کنند، طولى نکشید که مجرمین را آوردند، ملک شاه آنها را سخت مجازات کرد و در عوض یک گاو پیره زن صد گاو به او داد و گفت : اى پیره زن آیا از پسر آلب ارسلان راضى شدى ؟ عرض کرد، آرى به خدا راضى شدم .
پس از درگذشت ملک شاه پیره زن صورت بر خاک او گذاشته گفت : پروردگارا پسر آلب ارسلان با همه پستى خود درباره من عدالت نمود و سخاوت کرد تو نیز اکرم الاکرمینى ، اگر درباره او تفضل فرمایى و از جزایش ‍ بگذرى دور نیست . در آن ایام یکى از زهاد ملک شاه را در خواب دید. از حالش پرسید؟ گفت : اگر شفاعت پیره زن که در سر پل زاینده رود به دادش ‍ رسیدم ، نبود واى بر من بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۳
محمد برزوئی

((ابوالحسین )) از سادات فاطمى بود و نسبتش با چند واسطه به امام صادق علیه السلام مى رسید. او در قم زندگى مى کرد وى مردى شرابخوار بود و زندگى را به سختى مى گذرانید.
در آن زمان ، ((احمد بن اسحاق )) وکیل امام هادى علیه السلام در شهر قم بود. روزى براى ابوالحسین کارى پیش آمد و نیازمند کمک شد، به همین خاطر به خانه احمد رفت . چون مى دانست که ابوالحسین شراب مى نوشد، او را به خانه اش راه نداد و از خودش راند.
مدتى بعد، احمد براى زیارت امام هادى علیه السلام به ((سامره )) رفت ، اما امام او را راه نداده احمد پیغام فرستاد و عرض کرد: اجازه دهید که مشرف شوم و بدانم که خطاى من چیست ؟
پس از خواهش بسیار، حضرت به او اذن دخول داد. وقتى که احمد از تقصیر خود پرسید؟ حضرت فرمود: پسر عموى من پیش تو آمد ولى تو او را از خود راندى .
احمد عرض کرد: او را از خود راندم زیرا که شراب مى خورد. حضرت فرمود: باید رعایت نسبش را مى کردى و احترامش مى نمودى شاید پشیمان مى شد و توبه مى کرد.
پس از مدتى احمد به قم مراجعت کرد. وقتى که ابوالحسین به دیدن وى رفت ، احمد تمام قد جلویش بلند شد و به او احترام گذاشت و او را بالاى مجلس نشانید و به او احترام زیادى کرد. وقتى که مجلس تمام شد. ابوالحسین گفت : چطور شد که قبلا مرا به خانه ات راه نمى دادى ولى حالا که از سامره برگشته اى ، این طور به من احترام مى گذارى .
احمد گفت : این کار دستور امام است سپس حکایتش را براى وى نقل کرد. وقتى که حرفش تمام شد، ابوالحسین گفت : خاک بر سرم که خودم را به این گناه آلوده . و در همان موقع توبه کرد و دیگر لب به شراب نزد. بدین ترتیب با عنایتى که امام به او فرمود به راه راست هدایت گردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۴۲
محمد برزوئی