روداب

روداب

روداب

روداب

خدمت پدر از دیدگاه امام زمان (عج )

جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۰۲ ب.ظ

مرد کارگرى (در نجف اشرف ) بود که پدر پیرى داشت ، در خدمت گذارى او هیچ گونه کوتاهى نمى کرد، تا آنجا که آفتابه مستراح پدرش را خود مى برد و منتظر مى ماند تا خارج شود و او را به منزل برساند.
او همیشه در خدمت پدر بود، جز شبهاى چهارشنبه که به مسجد سهله مى رفت و در آن شبها به خاطر اعمال مسجد سهله و شب زنده دارى در مسجد نمى توانست در خدمت پدر باشد. ولى پس از مدتى ترک کرد و به مسجد سهله نرفت .
از او پرسیدند: چرا رفتن به مسجد سهله را ترک نمودى ؟
در پاسخ گفت :
چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم ، آخرین شب چهارشنبه بود، نتوانستم بعد از ظهر زود حرکت کنم ، نزدیکى هاى غروب به راه افتادم ، مختصر راه رفته بودم ، شب شد و من تنها به راه خود ادامه دادم . یک سوم راه مانده بود و هوا هم بسیار تاریک بود. ناگاه عربى را دیدم در حالى که بر اسب سوار است به سوى من مى آید، با خود گفتم : این مرد راهزن است ، حتما مرا برهنه مى کند، همین که به من رسید با زبان عربى شروع به صحبت نمود و گفت :
کجا مى روى ؟
گفتم :مسجد سهله مى روم .
فرمود: همراه تو چیز خوردنى هست ؟
گفتم : نه .
فرمود: دست خود را در جیب کن !
گفتم : در جیبم چیزى نیست .
بار دیگر با تندى این سخن را تکرار کرد.
من دست خود را در جیب کردم ، دیدم مقدارى کشمش توى جیبم هست که براى بچه ها خریده بودم و در خاطرم نبود.
آنگاه فرمود:
اوصیک بالعود: پدر پیرت را به تو سفارش مى کنم . (عرب بیابانى پدر پیر را عود مى گوید.)
این جمله را سه بار تکرار کرد.
سپس از نظرم ناپدید شد، فهمیدم او حضرت مهدى است و راضى نیست خدمت پدرم را حتى در شبهاى چهارشنبه نیز ترک بنمایم . از این جهت دیگر به مسجد سهله نرفتم و آن عبادتها را ترک نمودم .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۲۰
محمد برزوئی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی