روداب

روداب

روداب

روداب

زخم آشنا

سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۳۰ ق.ظ

زخم آشنا

امام علی

پلک های نیمه بازش، آیه های درد بود

آخرین ساعات عمر حیدرِ شب گرد بود

 

چادر خاکی زهرا، بالش زیر سرش

عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش

 

زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود

کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود

 

آتش آه حزینش بر جگر افتاده است

این دم آخر، به یاد میخ در افتاده است

 

در نگاه زینبِ دل خسته زخمش آشناست

زخم فرقش، شکل زخم پهلوی خیرالنساست

 

زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند

نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند

 

معنی "فزت و رب الکعبه"ی او روشن است

حیدر مظلوم، سی سال است فکر رفتن است

 

کوفه شب ها آشنا با اشک فانوسش شده

ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده

 

غصه ی آن کوچه سی سال است پیرش کرده است

کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است

 

اضطراب زینب او را برده در هول و ولا

زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا

 

گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود

معجر زینب برایش روضه های باز بود

 

دانه های اشک او می گفت با صد شور و شین

کربلا، عباس من! جان تو و جان حسین

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۸
محمد برزوئی

اخبار روداب

روداب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی