روداب

روداب

روداب

روداب

نقل از وبلاگ نقویون:

حضرت علی بن محمد ملقب به هادی - علیه السلام - دهمین امام شیعیان، در سال 214 هجری به دنیا آمد و به سال 254 هجری به شهادت رسید. آن حضرت تا سال 233 هجری در مدینه بود و از آن سال به بعد، به سامرا برده شد و تا پایان عمر در آن شهر زیر نظر حکومت زندگی می کرد.

امامت امام هادی - ع - نیز، مانند پدرش، از دورانی که ایشان هنوز کودکی بیش نبود، آغاز شد. این بار جامعه شیعه به راحتی امامت آن حضرت را پذیرفت، زیرا که با توجه به تجربه پیشین، مشکل مزبور حل شده بود. افزون بر آن، تصریح امام جواد - ع - به امامت فرزندش در هنگام خروج از مدینه به بغداد، هر گونه شبهه ای را از میان برد.

امام هادی - ع - در دوران چندین خلیفه، امامت شیعیان را عهده دار بود. در بیشتر این دوران، متوکل عباسی(خلافت از 232 تا 247)در مسند خلافت بود.

نخستین برخورد متوکل با امام هادی - ع - آن بود که در همان آغاز دوران خلافتش، یعنی سال 233 حضرت را از مدینه به سامرا آورد. آن زمان، سامرا، به جای بغداد، مرکز خلافت عباسی بود. هدف وی، تحت نظر گرفتن امام و رفت و شد شیعیان با آن حضرت بود. متوکل مانند خلفای پیشین، خطر شورش های علویان را به خوبی احساس می کرد و با آوردن امام به سامرا، بنای جلوگیری از قیام شیعیان را داشت. البته متوکل، با حفظ ظاهر، کوشید تا محترمانه امام را به سامرا بیاورد. در آن جا هم، با احترام به وی و نگاه داری او در مجموعه دربار، سیاستی را مانند آنچه مامون نسبت به امام رضا - ع - داشت، در حدی ضعیف تر، در پیش گرفت. متوکل و درباریان در ظاهر به امام احترام می گذاشتند، اما به واقع مراقب رفتار امام بودند به طوری که شیعیان نمی توانستند به آسانی با آن حضرت ارتباطی برقرار کنند.

به رغم احترام صوری، گاه و بی گاه متوکل دستور بازرسی منزل امام را می داد. در این میان، ارتباط شیعیان با امام به صورت مخفی برقرار بود و طبعا خبرهای تحریک کننده ای به متوکل می رسید. اما هر بار، در منزل امام، چیزی که شاهد فعالیت نظامی بر ضد حکومت باشد یافت نمی شد. یک بار، نیمه شب که به خانه امام ریختند، امام را بر سجاده و در حال خواندن قرآن دیدند. در همان حال، حضرت را نزد متوکل که در مجلس بزمش بود آوردند. امام اشعاری را در برابر زمزمه کردند که متوکل را به اضطراب انداخت. این اشعار درباره عاقبت دنیامدارانی بود که گمان مرگ نمی برند و بر آنند که همیشه در این دنیا پایدارند:

بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس داری می کردند، ولی آن قله کوه ها برایشان سودی نبخشید.

از پناهگاه هایشان پایین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند.

پس از آن که در قبرهای خود قرار گرفتند، فریاد زنی بر آنها بانک زد: کجا رفت آن بازوبندها، کو آن تاج ها، کجاست آن زر و زیورها.

کجا رفت آن چهره ها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پرده های گرانبهای نازک آویخته بودند...

ادامه را در وبلاگ نقویون بخوانید. برای ورود به وبلاگ اینجا را کلیک کنید.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۳/۰۶
محمد برزوئی

روداب

وبلاگ نقویون

نظرات  (۱)

سلام در مورد زیارت جامعه کبیره نیز اگه ممکنه بنویسید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی