روداب

روداب

روداب

روداب

مطالبی جامع درباره امام صادق علیه السلام4

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۸۹، ۰۶:۲۸ ب.ظ
مالک بن انس

مالک 86 سال عمر کرد. 40 سالش هم دوره حکام بنى امیه و 46 سالش هم عصر حکام بنى عباس بود و تنها در اواخر دوره منصور با کمک دولت سر و صدائى پیدا کرد.

مالک خیلى محافظه کار بود. در مجلسى که منصور از او پرسید، من امام جورم یا امام عدل؟ تقاضا کرد که جوابش را ندهد و شهامت صراحت گوئى را نداشت. به خلاف عالم دیگر که با کمال شهامت جنایات منصور را گفت. منصور خیلى مالک را بزرگ کرد به جورى که رفتن نزد مالک بسیار با تشریفات واحساس ذلت براى واردین به حساب مى‏آمد و والیان نزد او خود را کوچک مى‏دیدند.

1. براى مالک فضیلت تراشى‏ها کردند. حتى گفتند: مالک از طرفداران مذهبش شب اول قبر سوال نکیر و منکر را رد مى‏کند.[ج4، ص470].

2. سال 152 هجرى منصور نامه‏اى به مالک نوشت که سال آینده (153) به مکه آید و من خودم مى‏آیم و آنجا ملاقاتى شود. مالک آمد ومحضر منصور رسید .منصور از شلاق هائى که توسط مامورین به مالک زده شده بود عذرخواست و خواست مامور را بکشد. مالک گفت: از او و تو بخشیدم. منصور گفت: کتابى بنویس و فتاواى خودت را جمع کن تا من مردم را مجبور به عمل کنم و مبلغ قابل اهمیتى به مالک داد و سفارش کرد مواظب باش سخنان على(ع)را در کلماتت نیاورى و تقلید على و ابن عباس (که شاگرد على(ع)است) نکنى.[ج2، ص505]

امام صادق(ع) ، صفحه 21

3. منصور از او مى‏پرسد، از تو عالم‏تر هست؟ گفت: بله. پرسید چه کسی؟ گفت: اسمش را فراموش کرده‏ام!!!

4.پاسخ بسیارى از سئوالاتى که از مالک مى‏شد لا ادرى بود. از عراق 40 مسئله آوردند که پاسخ 35 مسئله آن لا ادرى بود.

5. منصوربه مالک لقب رکن الاسلام داد. بعد از منصور مهدى روى کار آمد .او هم به مالک عنایات خاص کرد و عطایاى خاصى داد و بعد هارون الرشید شخصا منزل مالک آمد و از او تجلیل کرد و براى او اسکورت تعیین کرد و حاجب و.....وکسی که نزد مالک مى‏آمد اطرافیان با اشاره به او مى‏گفتند که حرف نزند، براى عظمت دادن به مالک و ایجاد رعب.

براى عظمت دادن به مالک یاوه هایى سروده‏اند نظیراین که بر ابوحنیفه گفتند: تمام مردم کوفه عبد ابوحنیفه هستند که او آزاد کرده است. یا ابوحنیفه از پیامبر(ص)اعلم است.!![اسد حیدر، ج2، ص429].

براى مالک هم گفتند:ترمذى از ابوهریرة که پیامبر(ص)فرمود: مردم بهتر از عالم مدینه پیدا نخواهندکرد. و فیه، این حدیث هم سندش غلط است و هم دلیلى بر این که این عالم مدینه با مالک تطبیق مى‏کند، نه جعفر بن محمد، نداریم. اسد حیدر نام عده‏اى را مى‏برد که همه از شیوخ مالک و از علماء مدینه‏اند، چرا با آنها تطبیق نکند!!!

کلام جعلى دیگرى بر مالک: شخصی وارد بر امام صادق(ع)شد در حال مرضى که در همان مرض از دنیا رفت و گفت: بعد از شما به کى رجوع کنیم؟ امام اوصافى فرمود و سائل پرسید: روشن‏تر بیان کنید. فرمود: مالک!

این حدیث در مناقب مالک است، ولى بدون سند و مستند. به علاوه اینکه مالک نور چشم حکام جور و منصور است، چگونه امامى که بارها مردم را از تعاون بر ظلم نهی کرده است الان مردم را ارجاع به ظلم دهد.

براى مناقب مالک خواب هائى دیدند که پیامبر(ص)با ابوبکر و عمر و عثمان و مالک(لعنة الله علیهم والعذاب)دنبال هم هستند و یا پیامبر(ص)فرمود: مالک، وارث جدم ابراهیم است.

اسد حیدر در ص498 از قول جمعى از علماء معاصر مالک و غیره نقل کرده که مالک کمال خاصى نداشت و حتى دیگران از او بهتر بودند.

6. جواب مالک یا لا بود یا نعم و کسى حق پرسیدن دلیل نداشت!! حکم ضرب و زندان هم داشت.

7. کسى مسئله‏اى را مى‏دانست، بار دیگر از مالک پرسیدو 30 ضربه شلاق خورد.

8. خواب هاى مصنوعى و فضیلت تراشى‏ها براى او مى‏کردند و او گریه‏ها مى‏کرد.

9. دیگر رجالى که حدیث مى‏دانستند از ترس مالک حدیثى نقل نمى‏کردند.

10. اگر کسى قرآن را مخلوق مى‏دانست زندیق وکافرش مى‏دانست و فرمان قتلش را مى‏داد.

11. غیر از امام صادق(ع)، مالک 13 استاد معروف داشت که اسد حیدر با کمى تفصیل آورده.

12. مسلمانان دو فرقه شدند: اهل راى به رهبرى ابوحنیفه .اهل حدیث به رهبرى مالک بن انس.

مالک به خاطر بعضى از نظریات، اول کار مورد غضب دستگاه واقع شد و شلاق خورد و از حدیث ممنوع شد، ولى بعد سلیقه‏اش عوض شد و مورد لطف حکام جور قرار گرفت.

13.براى ماندن در رحم مادر 2 سال و 3 سال و 4 سال گفته‏اند و این حرفى است برخلاف طب.

14. مالک کلاهى داشت که مردم از او استسقاء مى‏کردند.[ج3، ص239].

15. منصور به مالک مقام داد و گفت:و الله انت اعقل الناس و اعلمکلام ترا همچون قرآن مى‏نویسم و به آفاق پخش مى‏کنم!!!

اصول فقه شیعه: قرآن، حدیث، عقل و اجماع است.

اصول فقه حنفى: قرآن، حدیث، اجماع ،قیاس، استحسان و عرف است.

اصول فقه مالکى: قرآن، حدیث، اجماع، قیاس، استحسان، عرف، اجماع اهل مدینه و مصالح مرسله است.

مراد از مصالح مرسله این است: دلیلى نداریم، ولى از قرائن وامارات صید مى‏کنیم که براى حفظ فلان مسئله شرعى علم بشود. مثلا کسی که متهم به سرقت است و فعلا دلیلى نداریم، او را قبلا براى استنطاق بزنیم، بلکه اقرار کند و ما مال را پس بگیریم و حفظ حقوق کنیم. (اقول: تقریبا یک نوع استحسان است).

مالک مى‏گفت: استحسان 109 علم است. شافعى این اصل مالکى را رد کرده که:

اولا: اسلام به تمام مسائل پاسخ گفته و نیازى به استحسان نیست.

ثانیا: گاهى که حکمى را از پیامبر(ص)مى‏پرسیدند، منتظر وحى بود و استحسان نمى‏فرمودند.

ثالثا: استحسان یک عمل بى در و دروازه‏اى است.

24......مالک یعلن بان المنصور اعلم الناس بالکتاب و السنة

25.....الدولة طلبت من المالک ان یکتب کتابا و نقرره الدولة[ص539].

امام صادق(ع) ، صفحه 22

26. منصور با مالک شرط کرد که روایتى از طریق على(ع)نقل نکند ومالک هم وفا کرد و در موطا یک حدیث از على(ع)نقل نکرده و در عوض دستگاه تا جائى ترویج از موطا کرد که گفت: بعد از قرآن بهتر از او کتابى نیست.

27. چرا کتاب موطا را موطا نام گذاشت، مالک مى‏گوید: به خاطر اینکه کتاب را به 70 فقیه نشان دادم وهمهواطئنى على ذلک

28. مالک اول بار 10000 حدیث نوشت بعد تهذیب کرد تا 1700 حدیث آن را پسندید و در موطا نوشت.

29. تمام احادیث موطا 1720 حدیث است که مسند آن 600 و مرسل 228 و موقوف 613 و از تابعین 258 حدیث است.[ص556].

3. احمد حنبل

1. از نظر تاریخ، اول ابوحنیفه بوده و بعد مالک و بعد شافعى و بعد احمد حنبل.

2. براى سه نفر اول و مذاهب آنها احادیث جعلى وضع کرده‏اند. ولى براى احمد حنبل خواب هاى مصنوعى تراشیدند. و وضع احادیث مورد قبول خود آقایان است.[ص274].

3. در گذشته غوغاى تعصب را درعنوانى مستقل از اسد حیدر گفتیم، که از جملهمن لم یکن حنبلیا لیس بمسلمو سزاوار است از شافعى جزیه گرفته شود.!!!

4. نژاد احمد حنبل عرب بود. طرفدارانش حدیثى از پیامبر(ص)نقل کردند که فرمود:احب العربى لانى عربى و القرآن عربى و لسان اهل الجنة عربى مع ان هذا الحدیث قد نص کثیر من الحفاظ على وضعه[ص443].

5. احمد حنبل در حال یتیمى در دامن مادر، بزرگ شد و در بغداد مقدمات قرآن و لغت و کتابت را فراگرفت.

6. احمد حنبل از 15 سالگى وارد علم حدیث شد و شاگرد شافعى بود و علاقه و ارادتى به او مى‏ورزید. و 30 سال شبها براى شافعى استغفار مى‏کرد.

7. حجاز، بصره، یمن و کوفه از شهرهایى بودند که احمد براى تحصیل به آنجاها رفته بود.[ص444].

8. احمد حنبل زندگى فقیرانه‏اى داشت و تا عهد متوکل زنده بود و نور چشم متوکل بود وهدایائى از او دریافت مى‏کرد و هنگام مرض احمد، متوکل، نماینده به عیادتش فرستاد و به امراء امر کرد که احترام احمد را بگیرند و هنگام مرگ احمد، رجال کشورى به امر متوکل او را تشییع کردند. اینها همه و همه به خاطر این بود که احمد حنبل حکومت متوکل را صحیح و لازم الاطاعة مى‏دانست.[ص445تا446].

احمد حنبل به خاطر یک راى مخالف دولت گرفتار شد، ولى بعد که مخالفتى نمى‏کرد به این مقام‏ها رسید؛ زیرا در رساله‏اى نوشت: کسى طعن بر حکومت نزند، همه مطیع فرمان دولت باشند، دفع زکاة به دولت مجزى است، نماز جمعه را با خلیفه بخوانید و هر که با حاکمى (که یا به خاطر اجماع و یا به خاطر زور به حکومت رسیده) درگیر شود مات میتة الجاهلیة.!!![ص447 از مناقب ابن جوزى].

(راستى باز ابوحنیفه مرد بود؛ زیرا با همه سخت‏گیرى دولت و شلاق خوردن و زندان نه بنى امیه و نه بنى عباس هیچ یک را لایق حکومت نمى‏دانست و در هیچ دوره قضاوت را از طرف آنها قبول نکرد.[ص48].

9. مسئله‏اى که اوج گرفته بود و خونها به خاطر آن ریخته شد، مسئله خلق قرآن بود که هارون الرشید به آن معتقد شده بود که قرآن قدیم است و مردم را مجبور می کرد که شما هم باید معتقد شوید.

10. کسى وارد بر هارون شده و سر بریده‏اى را دید، هارون گفت: او را کشتم به خاطر آنکه مى‏گفت، قرآن مخلوق است. احمد حنبل اول عقیده نداشت، بعد که از دستگاه کتک خورد اظهار عقیده کرد.[ص451].

11. اسد حیدر در ج4، ص462 نام چند شهید را مى‏برد که در راه عدم اقرار به خلق قرآن شهید شدند.

12. چون متوکل با آن قساوت قلب به احمد حنبل اظهار علاقه فراوان مى‏کرد، مردم دور احمد حنبل را گرفتند و براى عظمت او خواب هاى مصنوعى و فضیلت تراشى‏ها کردند از جمله:

ـ کسى آمد وگفت: مریض بودم مادرم خدا را به مقام احمد حنبل قسم داد، شفا یافتم.

ـ احمد در کاروان سرایى در اطراف بغداد توقفى کرده بود. بعد مردم دسته دسته به آنجا براى ملاقات مکانى که احمد در آنجا نشسته بود می آمدند، صاحب کاروان سرا از حماقت مردم استفاده کرد و تابلوهائى به اطراف نصب کرد که (اینجا جاى پاى احمد است..) (اینجا جاى خواب احمد،..)و......است.

ـ در خواب دیدند که احمد حنبل درقیامت لب صراط به طرفدارانش انگشتر می دهد و آنها عبور مى‏کنند.

ـ در خواب دیدند که احمد حنبل در قیامت در اعلى علیین و سایر مذاهب در بهشت هستند.

ـ در خواب دیدند که هر که مخالف احمد باشد عذاب مى‏شود.

ـ گفتند: نگاه به احمد حنبل مساوى با یک سال عبادت است.

13. اسد حیدر 17 استاد براى احمد حنبل نام مى‏برد. جالب این که طرفدارانش بعضى از اساتید احمد را شاگرد او معرفى کرده‏اند؛ حتى گفته‏اند: بخارى شاگرد او است. در حالی که بخارى جز یک حدیث در آخر کتاب صدقات از احمد نقل نکرده. اسد حیدر در ص504 استاد شیعى براى احمد حنبل نام مى‏برد.

14 نفر از نویسندگان و مورخان احمد را از رجال حدیث شمرده‏اند نه فقه.[ص474].

15. احمد اصرار داشت که مطالبش تدوین نشود ونهى مى‏کرد و لذا کتابى تصنیف نکرد که در فقه آنها اصلى باشد.

امام صادق(ع) ، صفحه 23

16. مسند احمد چهل هزار حدیث دارد که ده هزار آن تکرارى است. سیصد حدیث ثلاثى دارد؛ یعنى بین احمد و رسول الله(ص)سه راوى فاصله است.

17. ابن تیمیه که خودش حنبلى است مى‏گوید: الامام احمد حنبل احادیث ضعیف نقل کرده و آنچه گفته حجت نیست نزد خودش و روایات زیادى را نقل نکرده؛ زیرا گفته من این روایات را از 750000 حدیث انتخاب کرده‏ام.

18. اسد حیدر نام حدود 20 نفر را مى‏برد که شهادت داده‏اند که احمدحنبل از علماء هم عصرش و....اعلم نبوده است.[ص507 به بعد].

19. مذهب حنبلى شهرت سایر مذاهب را ندارد.

20. با همه لزوم اطاعت با زور از متوکل در مسند احمد روایات فضائل اهل بیت زیاد است.

21. احمد حنبل به فرزندش گفت: احدى با اهل بیت قابل قیاس نیست.

22. احمد حنبل گفت: على(ع)با حکومت کمال و زینت نیافت بلکه بالعکس بود.

23. احمد، محدث بزرگى بود نه فقیه و کتاب فقهى تدوین نکرد. حتى نهى مى‏کرد از نوشتن آراء خود، ولى اصحاب او آراء و عقاید فقهى او را جمع کرده و گفتار و کردار و روایات و پاسخ هاى او را گرد آوردند.

24. پاسخ احمد در پاره‏اى سئوالات جمله (لاادرى) بود.[ص512].

25. مشهورترین کتابى که به منزله اصول فقه حنبلى است کتابى است به نام مختصر الخرقى که 20 شرح بر او نوشته شده و فضائلى براى قرائت آن گفته شده که:

من قرئه حصل له ثلاث خصال: اما یملک مائة دینار، او یلى القضاء او یصیر صالحا!!!

26. عقیده احمد در قیاس انما یصار الیه عند الضرورة بود.[ص513].

27. ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب خود را حنبلى مى‏دانند و در جلوه مذهب، نقش مهمى داشتند. گرچه ابن تیمیه نظرهایى دارد که مخصوص خودش مى‏باشد ولى به هر حال پیرو احمد حنبل شمرده مى‏شود.

4. ابوحنیفه

11. حدیثى جعل کردند که پیامبر(ص)فرموده: انبیاء به من و من به ابو حنیفه افتخار می کنم که هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته و عیسى به حکم ابوحنیفه حکم مى‏کرده و خدا اهل مذهب ابوحنیفه را بخشیده تا قیامت و ابوحنیفه بعد از قرآن بهترین معجزه‏ براى پیامبر(ص)است. و خضر از ابوحنیفه تعلیم مى‏دیده. و حتى بعد از مرگ او خضر بر سر قبرش مى‏آمد و از درون قبر به خضر چیز یاد مى‏داده و این عمل تا 25 سال طول کشید.!!!!

12. ابوحنیفه اسیرى بوده که آزاد شد و ایرانى بوده و روایات جعلى که برایش گفته‏اند از کسانى وضع شده که نزد اهل سنت کذاب وضاع هستند.[فراجع اسد حیدر، ج1، ص281 به بعد].

ابوحنیفه در ملاء عام تصریح مى‏کرد کهما راى اعلم من جعفر بن محمد و انه اعلم الامة - و سئل رجل یوما عن رجل وقف ماله للامام فمن یکون المستحق فاجاب ابوحنیفه المستحق هو جعفر بن محمد الصادق (ع) لانه هو الامام الحق.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر].

1. امام صادق(ع)مکرر او را از قیاس نهى مى‏فرمود و می فرمود(ع):اول من قاس ابلیس انهقال:خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ[اعراف/12].

سپس در رد قیاس مى‏فرمود: نماز مهم تراست. ولى زن حائض براى نمازش قضا لازم ندارد. قتل مهم‏تر از زنا است؛ اما در زنا 4 شاهد باید باشد. تاریخ موارد متعددى را نقل مى‏کند که ابوحنیفه تسلیم مى‏شد.

2. اسد حیدر، در ج1، ص322 عده‏اى از مشایخ ابوحنیفه را که همه شیعه بوده‏اند نقل مى‏کند.

3. اسد حیدر، در ج1، ص317 و 318 از ابوحنیفه مطالبى را نقل مى‏کند که از نظر مسئله ولایت و حکومت، مخالف خلفاء و حکام جور بود و تمایل به رهبرى اهل بیت(ع)داشت و تصریح فضایل على(ع)می کرد و تحریک کننده به یارى از زید بن على و.....بوده است. گرچه از نظر فروع و تدریس و رقابت علمى دکانى در مقابل امام صادق(ع)زده بود و عملا حکام زور از او بهره مى‏بردند و او را آلت دست قرار مى‏دادند وابلیسانه قیاس مى‏کرد.

4. ابوحنیفه به دست منصورکشته شد. چون او همچون مالک تسلیم نبود و گاهی اهل بیت را ترجیح مى‏داد و مدح مى‏کرد و گاهى پیشنهادهاى منصور را رد مى‏کردو..

5. خود ابوحنیفه مطالبى گفته و پیروانش چیزهائى و حتى اجتهاداتى از خود به او افزوده‏اند وتدوین کرده‏اند. لذا تشخیص کلام شخص او با آنچه اضافه شده کار مشکلى است. اسد حیدر ده نفر از کسانی که مکتب ابوحنیفه را نشر داده‏اند نام مى‏برد.[ج1، ص312].

2. صحاح سته

1. بخاری

1. بخارى گویا مواظب بوده از امام صادق(ع)حدیثى نقل نکند.!!! با اینکه از شاگردان امام صادق(ع)حدیثها نقل کرده است. بخارى از این کارها زیاد کرده مثلا آیه تطهیر و حدیث غدیر و ثقلین را هم با داشتن صدها مدرک معتبر از باقى صحاح و کتب معتبره نقل نکرده واین تفسیرى جز این که ایشان شهامت نداشتند و ترسو و دست نشانده حکام جور بودند، ندارد.

1. حفاظ،110 حدیث او را انتقاد کرده اند که 32 حدیث از آن در صحیح مسلم هم هست و 78 حدیث انتقاد شده فقط در بخارى است.[ص78].

2.حفاظ 80 راوى بخارى را تضعیف کرده‏اند.[ص78].

ولى مى‏بینیم که می گویند: بخارى عدل قرآن است و اگر کسی به هر قصدى یک دوره آنرا بخواند حاجتش برآورده مى‏شود، اگردر کشتى باشد غرق نیست و اگر به هنگام ناراحتى تلاوت شد فرج مى‏رسدو.... وآن را قطعه قطعه مى‏کنند (همچون اجزاء قرآن) و میان مردم تقسیم می کنند و ختم بخارى بر مى‏دارند.!!!

چه دلیلی که وجود دارد تنها بخارى این چنین است، در حالی که روایات دروغ دارد مثل حدیثان النبى کان مسحورا

امام صادق(ع) ، صفحه 24

در حالی که جمال الدین حنفى گفته:من نظرفى کتاب بخارى تزندق.

در حالی که مالک بن انس صاحب کتاب موطاء از هر جهت از نویسنده بخارى با فضیلت‏تر است.

در حالی که از صدها حدیث پیرامون فضیلت على(ع)بخارى 3یا4 حدیث آورده!!!

در حالی که در بخارى احادیثی از راویان ناصبى، از خوارج و.. یافت مى‏شود و با این که تواتر دارد روایت:رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلِی (ع) که"لَا یحِبُّک إِلَّا مُومِنٌ وَ لَا یبْغِضُک إِلَّا مُنَافِقٌ"[أمالى صدوق، ص134].

در حالی که بخارى آیه تطهیر را که درباره اهل بیت است نقل نکرده با اینکه بیش از 40 مدرک از اهل سنت داریم.

إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً[احزاب/33].

در حالی که بخارى آیه غدیر را نقل نکرده با اینکه بیش از 30 کتاب مستقل درباره غدیر خم نوشته شده است و بیش از 100 صحابى و 80 تابعى آنرا نقل کرده است.

بخارى حدیث ثقلین را نقل نکرده با آن همه سند و نقل در باقى صحاح.

بخارى از امام صادق(ع)حدیثى نقل نکرده، ولى در قبول روایات دشمنان خدا و پیامبر(ص)ابائى نداشته، مثل عمران بن حطان و داود ب حصین.

3. غیر از صحاح سته اهل سنت کتاب های احادیث دیگر را به صحاح نام گذارى کرده‏اند که اسد حیدر در ص561 نام آنها را مى‏برد.

4. خود بخارى گفته: روایات صحیحى که در کتاب صحیح نقل نکرده‏ام بیش از آن است که نقل کرده‏ام.[هدایه‏البارى،ج5، ص100]

5. در بخارى بیش از 6000 حدیث است که 2000 آن تکرارى است با اینک صاحب بخارى 100000 حدیث را حفظ بوده.

6. ابن مدینى کتاب علل نوشته و خیلى مواظبت مى‏کرد. یک روز به باغى رفت. بخارى آمد نزد یکى از فرزندان نویسنده و پولى داد و کتاب را گرفته و یک روزه به نویسندگان متعدد داد و از او رونویسى کردند و فورى کتاب را پس داد بعد که صاحب کتاب داستان را شنید از غصه مرد و بخارى سبک را از او گرفته و بخارى را تدوین کرده.[ج2، ص456]

7. در بخارى، با مکررات 7397 حدیث موجود است و بدون مکرر 2620.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر].

2. مسلم

1. مسلم شاگرد بخارى بود، در مورد160 راوى مسلم طعن زده شده است.

2. امتیازات صحیح مسلم بر بخارى:

الف: مسلم کتابش را در شهر خودش نوشته و در حضور اساتید و مشایخ و قهرا دقت داشته.

ب: مسلم حدیث را تقطیع نکرده.

ج: بخارى، گاهی شخصى را در جائى با نام و در جاى دیگر با کنیه نام برده که تصور مى‏شود که دو نفرند.

3. احادیث صحیح مسلم 7375 ، با مکررات و بدون مکرر4000.

4.اجمع الحفاظ على ان البخارى و المسلم لم یستوعبا تخریج الاحادیث الصحاح.[ص559].

3. ترمذی

1. روش خاصى دارد و آن اینکه درجه حدیث را بیان مى‏کرده که کدام صحیح و کدام معلول و کدام متروک است و بعضى از حفاظ آن را از صحیح مسلم و بخارى بهتر دانسته‏اند.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر].

4. نسائی

1. احفظ ازمسلم است و از همه ضعفش کمتر است. وارد دمشق شد. از او فضیلت براى معاویه خواستند. او گفت: فضیلتى ندارد. تخم او را مالیدند و سپس او را حمل به مکه کردند و مرد و قبرش میان صفا و مروة است.[ص560].

2. او خصائص را در فضائل اهل بیت نوشته.

5. شاگردان امام

1. کثرت شاگردان امام وتخصص های آنها

9. براى هیچ یک از ائمه اربعه به قدر امام صادق(ع)شاگرد نقل نشده.

10. اکثر شاگردان از کوفه و مدینه بودند. گفته‏اند حدود 1000 نفر از ایشان کوفی بودند.

11. شاگردان امام منحصر به کسانى نبود که خلافت بلا فصل على(ع)را پذیرفته وشیعه باشند.[ج2، ص49].

12. 400 شاگرد ،400 تالیف داشتند.[ص50].

13. مسئله تخصص مطرح بود:

ابان بن تغلب: براى فقه:قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع):" اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یرَى فِی شِیعَتِی مِثْلُک"[رجال نجاشى، ص10].

امام صادق(ع) ، صفحه 25

حمران بن اعین: پاسخ گوى مسائل علوم قرآن.

زرارة بن اعین: مناظرات فقهى.

مومن طاق: علم کلام .

هشام: مناظره درعلم امامت و عقائد.

13. شاگردان ابوحنیفه (با تلاش هاى دربار) از 36 نفر تجاوز نمى‏کرد.[اسد حیدر، ج2، ص64].

ـ جابر بن حیان را پدر علم شیمى و کتاب هاى او را به زبان هاى مختلف اروپایى در قرون وسطى ترجمه و نویسندگان تاریخ علوم همگى از او به عظمت یاد کرده‏اند.

ـ امام صادق(ع)رساله توحید مفضل را در 4 روز بر مفضل بن عمر کوفى املاء کرد.

ـ رساله توحید به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم مجلسى ترجمه شده است.

ـ ابوحنیفه شاگرد حضرت می گفت،لولا السنتان لهلک النعمان.

ـ شاگردان حضرت از بصره، واسط، حجاز از قبائل مختلف و دیگر شهرهاى اسلامی هم مى‏آمدند.

ـ حسن بن على بن زیاد بن وشاء که از شاگردان امام رضا(ع)و از محدثان بزرگ بود (و تبعا سال ها بعد از امام صادق(ع)زندگى مى‏کرده) مى‏گوید:

در مسجد کوفه 900 نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگى از امام صادق(ع)حدیث نقل مى‏کردند.

ـ امام صادق(ع)هر یک از شاگردان خود را در رشته‏اى که مطابق ذوق او بود تشویق مى‏کرد.

یک شاعر نزد امام آمد و گفت: مى‏خواهم در قرائت با شما مناظره کنم. فرمود:" با حمران بحث کن". گفت می خواهم در لغت با شما مناظره کنم. فرمود: " با ابان بن تغلب بحث کن". گفت می خواهم درفقه با شما مناظره کنم. فرمود:" با زرارة بحث کن". گفت می خواهم در عقائد وکلام با شما بحث کنم.فرمود:" بامومن طاق بحث کن". گفت می خواهم در جبر و اختیار با شما بحث کنم. فرمود:" با حمزة طیار بحث کن". گفت می خواهم درتوحید با شما بحث کنم. فرمود:" با هشام بن سالم بحث کن. گفت می خواهم در امامت با شما بحث کنم. فرمود:" با هشام بن حکم بحث کن. عصر امام صادق(ع)عصر برخورد اندیشه‏ها و مناظره‏ها است.

2. معرفی بعضی از شاگردان امام

1. جابر بن حیان

اولین مخترع شیمى و کسی که در این علم کتاب نوشت، از شاگردان امام صادق(ع)است. او 500 رساله در 1000 صفحه در شیمى نوشته است.

براى غربى‏ها (مستشرقین) گران است که یک عرب مسلمان قرن دوم هجرى داراى آرائى باشد که علم شیمى قدیم و جدید بر آنها استوار باشد. لذا گاهى در اصل وجودش ایجاد شبهه کرده‏اند!! و گاهى در زمانش وگاهى در نسبت این همه رساله به او و گاهى در این که استادش امام صادق(ع)است و گاهى در کیفیت و اسلوب نویسندگى او و..؛ ولى نوشته بهترین دلیل وجود خارجى نویسنده است و اعترافات مکرر به این که من این علوم را از امام صادق(ع)دارم بهترین رافع شبهات است و این شبهات یا به خاطر عدم آشنائى با امام صادق(ع)است که وصل به علم بى نهایت خالق متعال است و یا به خاطر کوبیدن و تحقیر اسلام ومسلمانان.[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر]

2. ابان بن تغلب

ابان بن تغلب: از اصحاب اجماع و قال له الصادق(ع):اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یرَى فِی شِیعَتِی مِثْلُک[رجال نجاشى، ص10].

عن الفضیل و إبراهیم ابنی محمد الأشعریین، قالا:إن أبا عبد الله (ع) لما بلغه وفاة بکیر بن أعین، قال:" أما و الله لقد أنزله الله بین رسول الله و أمیر المؤمنین (صلوات الله علیهما)".[رجال‏الکشی، ص181].

30 هزار حدیث حفظ بود.

1. از اصحاب اجماع و

3.نقل عنه الصحاح و قالوا فى شانه. لا باس به و ان کان مذهبه مذهب الشیعه.[الامام الصادق، ج3].

3. حمران ابن اعین

او نیز از شاگردان امام باقر(ع)وامام صادق(ع)بود که امام باقر(ع)درباره او فرمود:إنه من المؤمنین حقا لا یرجع أبدا[رجال‏الکشی، ص178].

4. مؤمن طاق

14. یکى از خوارج استناد مى‏کرد به اینکه ابوبکر به دفن در جوار پیامبر افضل است. مومن طاق گفت: خانه پیامبر(ص)اگر ارث زنان بود، چرا عایشه از سهم خود تجاوز کرد و آنجا را مقبره پدرش قرار داد و اگر سهم همه مسلمانان است بدتر.

15. همین که امام صادق(ع)از دنیا رفت، ابوحنیفه به مومن طاق گفت: امام تو از دنیا رفت.قال أبو حنیفة لمؤمن الطاق و قد مات جعفر بن محمد (ع) ، یا أبا جعفر إن إمامک قد مات فقال أبو جعفر لکن إمامک مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. (حجر38 -37)[رجال‏الکشی، ص186].

امام صادق(ع) ، صفحه 26

1. از شاگردان امام صادق(ع)بود و متخصص درعلم کلام.

5. محمد بن مسلم

1.از امام باقر(ع)سى هزار حدیث و از امام صادق(ع)16 هزار حدیث حفظ بود. در محکمه قاضى به خاطر تشیع رد شد و او افتخار مى‏کرد و مى‏گفت: اگر امام لطف کند ومرا به شیعه بودن بپذیرد زهى سعادتم.[اسدحیدر، ج2، ص448].

2. ابوحنیفه گاهى در مسائل به او مراجعه مى‏کرد.

محمد بن مسلم مریض شده بود. امام باقر(ع)به توسط غلامشان آبى را براى او فرستادند؛ وقتى نوشید خوب شد و خدمت امام(ع)رسید با چشمانى گریان، حضرت از او پرسید:" چرا مى‏گریى؟".

گفت:جُعِلْتُ فِدَاک أَبْکی عَلَى اغْتِرَابِی وَ بُعْدِ الشُّقَّةِ وَ قِلَّةِ الْمَقْدُرَةِ عَلَى الْمُقَامِ عِنْدَک وَ النَّظَرِ إِلَیک. فَقَالَ(ع):" أَمَّا قِلَّةُ الْمَقْدُرَةِ فَکذَلِک جَعَلَ اللَّهُ أَوْلِیاءَنَا وَ أَهْلَ مَوَدَّتِنَا وَ جَعَلَ الْبَلَاءَ إِلَیهِمْ سَرِیعا و أما ما ذکرت من الغربة فلک بأبی عبد الله أسوة بأرض ناء عنا بالفرات (ص) و أما ما ذکرت من بعد الشقة فإن المؤمن فی هذه الدار غریب و فی هذه الخلق المنکوس حتى یخرج من هذه الدار إلى رحمة الله، و أما ما ذکرت من حبک قربنا و النظر إلینا و إنک لا تقدر على ذلک فالله یعلم ما فی قلبک و جزاو علیه."[رجال‏الکشی، ص167].

6. هشام بن حکم

1. متکلم معروف که حدود 20 تالیف دارد و شاگرد امام صادق(ع)است.[اسد حیدر، ج2، ص75].

2. حدود 15 مناظره معروف دارد.[اسد حیدر، ج3، ص85].

3.هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده[إعلام‏الورى، ص280].

4. هارون الرشید که از پشت پرده بعضى از مناظرات هشام را شنید، گفت:ان لسان هشام اوقع فى نفوس الناس من الف سیف.[اسد حیدر، ج2، ص81].

5. حضرت رضا درباره هشام فرمود:عن سلیمان بن جعفر الجعفری، قال سألت أبا الحسن الرضا (ع) عن هشام بن الحکم قال: فقال لی:" رحمه الله کان عبدا ناصحا أوذی من قبل أصحابه حسدا منهم"[رجال‏الکشی، ص270].

6.امام کاظم(ع)به هشام وصایائى دارد از جمله اینکه فرمود: تعلیم حکمت به نااهل ظلم است و عدم تعلیم به اهل آن هم ظلم است.

7. به خاطر سعایت حسودان، هشام تحت تعقیب هارون قرار گرفت و در کوفه مخفى مرد. وشبانه دفن شد و هارون شاگردانش را گرفت و زندان کرد، ولى همین که خبر مرگ هشام را شنید، شکر کرد و شاگردانش را آزاد کرد.[الامام الصادق(ع)، ج2، ص110].

8. گروهى از شاگردان امام به عنوان تجارت درشهرها مسافرت می کردند و با مردم مانوس بودند و مردم را به سوى اهل بیت(ع)سوق مى‏دادند. هشام در این نقش، موفقیتهایى پیدا کرد.[اسدحیدر، ج2، ص51].

7. جابر جعفی

جابر جعفى: یک صد هزار حدیث حفظ بود و چون مخالف قیاس ابوحنیفه بود. ابوحنیفه خیلى او را مى‏کوبید.

امام صادق(ع)در مدح او فرمود:قَالَ الصَّادِقُ (ع) رحم الله جابر الجعفی کان یصدق علینا[رجال‏الکشی، ص191].

عن عبد الله بن عطاء المکی قال کان جابر بن یزید الجعفی إذا روى عن محمد بن علی (ع) شیئا قال: حدثنی وصی الأوصیاء و وارث علم الأنبیاء محمد بن علی بن الحسین (ع).[إرشاد مفید، ج2، ص160].

تا خون به جگر حکام جور کند و به وصى حق اشاره کند، ولى خوف و خفقان جورى بود که یا به خاطر خوف ویا بخاطر رضاى سلطان روایت از او نقل نمى‏کردند.

1. جابر مى‏گوید: امام باقر(ع)هفتاد هزار حدیث براى من گفت وسفارش کرد که به احدی نگویم و نقل نکنم. به حضرت عرض کردم:جعلت فداک إنک حملتنی وقرا عظیما بما حدثتنی به من سرکم الذی لا أحدث به أحدا و ربما جاش فی صدری حتى یأخذنی منه شبهة الجنون. قال:" یا جابر! فإذا کان ذلک فاخرج إلى الجبان فاحفر حفیرة و دل رأسک فیها ثم قل: حدثنی محمد بن علی بکذا و کذا"[اختصاص‏مفید،ص66].

3. شاگردان بد امام

1. در حوزه علمیه امام، همه با حسن نیت نبودند. کسانى مغرض و تحریک کن و کذاب ووضاع بودند که به قول شاعر

6. سخنان حضرت امام صادق (ع)

1. در فضائل

1. محاسبه نفس

قَالَ الصَّادِقُ(ع)لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ:حَقٌّ عَلَى کلِّ مُسْلِمٍ یعْرِفُنَا أَنْ یعْرِضَ عَمَلَهُ فِی کلِّ یوْمٍ وَ لَیلَةٍ عَلَى نَفْسِهِ فَیکونَ مُحَاسِبَ نَفْسِهِ فَإِنْ رَأَى حَسَنَةً اسْتَزَادَ مِنْهَا وَ إِنْ رَأَى سَیئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْهَا لِئَلَّا یخْزَى یوْمَ الْقِیامَةِ[تحف‏العقول، ص301].

امام صادق(ع) ، صفحه 27

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِذَا رَأَیتُمُ الْعَبْدَ مُتَفَقِّداً لِذُنُوبِ النَّاسِ نَاسِیاً لِذُنُوبِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّهُ قَدْ مُکرَ بِهِ[مشکاه‏الأنوار، ص325].

و قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):لا تثق بمودة ملوک[بحارالأنوار، ج75، ص229].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):کمْ مِنْ مَغْرُورٍ بِمَا قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ کمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِسَتْرِ اللَّهِ عَلَیهِ وَ کمْ مِنْ مَفْتُونٍ بِثَنَاءِ النَّاسِ عَلَیهِ[کافى، ج8، ص128].

2. حقوق مؤمن بر مؤمن

قَالَ الصَّادِقُ(ع):لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ یا ابْنَ جُنْدَبٍ الْمَاشِی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ کالسَّاعِی بَینَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ قَاضِی حَاجَتِهِ کالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ مَا عَذَّبَ اللَّهُ أُمَّةً إِلَّا عِنْدَ اسْتِهَانَتِهِمْ بِحُقُوقِ فُقَرَاءِ إِخْوَانِهِمْ[تحف‏العقول، ص303].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):یا ابْنَ جُنْدَبٍ بَلِّغْ مَعَاشِرَ شِیعَتِنَا وَ قُلْ لَهُمْ لَا تَذْهَبَنَّ بِکمُ الْمَذَاهِبُ فَوَ اللَّهِ لَا تُنَالُ وَلَایتُنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فِی الدُّنْیا وَ مَوَاسَاةِ الْإِخْوَانِ فِی اللَّهِ‏وَ لَیسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ یظْلِمُ النَّاسَ[تحف‏العقول، ص303].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):فلا تضیع مالک و تصلح مال غیرک[تحف‏العقول، ص304].

قَالَ الصَّادِقُ(ع)لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ:یا ابْنَ جُنْدَبٍ صِلْ مَنْ قَطَعَک وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَک وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیک وَ سَلِّمْ عَلَى مَنْ سَبَّک وَ أَنْصِفْ مَنْ خَاصَمَک وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَک کمَا أَنَّک تُحِبُّ أَنْ یعْفَى عَنْک فاعتبر بعفو الله عنک أ لا ترى أن شمسه أشرقت على الأبرار و الفجار و أن مطره ینزل على الصالحین و الخاطئین[تحف‏العقول، ص305].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):ثلاثة تورث المحبة؛ الدین و التواضع و البذل[تحف‏العقول، ص315].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):خیر المسلمین من وصل و أعان و نفع، ما بت لیلة قط و لله فی مالی حق یسألنیه[رجال‏الکشی، ص369].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَمْ تَأْخُذْ لِضَعِیفِهَا مِنْ قَوِیهَا بِحَقِّهِ غَیرَ مُتَّضِعٍ[تهذیب‏الأحکام، ج6، ص180].

درباره ارزش مهمان مى‏فرمود:فَضْلُهُمْ عَلَیک أَکثَرُ مِنْ فَضْلِک عَلَیهِمْ.قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک کیفَ ذَا وَ أَنَا أُطْعِمُهُمْ طَعَامِی وَ أُنْفِقُ عَلَیهِمْ مِنْ مَالِی وَ یخْدُمُهُمْ خَادِمِی؟ فَقَالَ:" إِذَا دَخَلُوا عَلَیک دَخَلُوا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالرِّزْقِ الْکثِیرِ وَ إِذَا خَرَجُوا خَرَجُوا بِالْمَغْفِرَةِ لَک"[کافى، ج6، ص284].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ مَعُونَةَ الْمُسْلِمِ خَیرٌ وَ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ صِیامِ شَهْرٍ وَ اعْتِکافِهِ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِیاکمْ وَ إِعْسَارَ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِکمُ الْمُسْلِمِینَ أَنْ تُعْسِرُوهُ بِالشَّیءِ یکونُ لَکمْ قِبَلَهُ وَ هُوَ مُعْسِرٌ فَإِنَّ أَبَانَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)کانَ یقُولُ لَیسَ لِمُسْلِمٍ أَنْ یعْسِرَ مُسْلِماً وَ مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَظَلَّهُ اللَّهُ بِظِلِّهِ یوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ[کافى، ج8، ص9].

جورى باشید که وقتى مى‏گویند:هذا جعفرى یسرنى ذلک.

قَالَ الصَّادِقُ(ع):إنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص)کانَ یأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَیطِ وَ الْمِخْیطِ صِلُوا عَشَائِرَکمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِیثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا جَعْفَرِی فَیسُرُّنِی ذَلِک وَ یدْخُلُ عَلَی مِنْهُ السُّرُورُ وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ[کافى، ج2، ص636].

در نامه‏اى به اصحاب مى‏نویسد:

عَلَیکمْ بِحُبِّ الْمَسَاکینِ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّهُ مَنْ حَقَّرَهُمْ وَ تَکبَّرَ عَلَیهِمْ فَقَدْ زَلَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَهُ حَاقِرٌ مَاقِتٌ وَ قَدْ قَالَ أَبُونَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَمَرَنِی رَبِّی بِحُبِّ الْمَسَاکینِ الْمُسْلِمِینَ مِنْهُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ حَقَّرَ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَلْقَى اللَّهُ عَلَیهِ الْمَقْتَ مِنْهُ وَ الْمَحْقَرَةَ حَتَّى یمْقُتَهُ النَّاسُ وَ اللَّهُ لَهُ أَشَدُّ مَقْتاً فَاتَّقُوا اللَّهَ فِی إِخْوَانِکمُ الْمُسْلِمِینَ الْمَسَاکینِ فَإِنَّ لَهُمْ عَلَیکمْ حَقّاً أَنْ تُحِبُّوهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَ رَسُولَهُ ص بِحُبِّهِمْ فَمَنْ لَمْ یحِبَّ مَنْ أَمَرَ اللَّهُ بِحُبِّهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَاتَ عَلَى ذَلِک مَاتَ وَ هُوَ مِنَ الْغَاوِینَ وَ إِیاکمْ وَ الْعَظَمَةَ وَ الْکبْرَ فَإِنَّ الْکبْرَ رِدَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَهُ خَصَمَهُ اللَّهُ وَ أَذَلَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ إِیاکمْ أَنْ یبْغِی بَعْضُکمْ عَلَى بَعْضٍ فَإِنَّهَا لَیسَتْ مِنْ خِصَالِ الصَّالِحِینَ فَإِنَّهُ مَنْ بَغَى صَیرَ اللَّهُ بَغْیهُ عَلَى نَفْسِهِ وَ صَارَتْ نُصْرَةُ اللَّهِ لِمَنْ بُغِی عَلَیهِ وَ مَنْ نَصَرَهُ اللَّهُ غَلَبَ وَ أَصَابَ الظَّفَرَ مِنَ اللَّهِ وَ إِیاکمْ أَنْ یحْسُدَ بَعْضُکمْ بَعْضاً فَإِنَّ الْکفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ[کافى، ج8، ص7].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):عَلَیکمْ بِالصَّمْتِ إِلَّا فِیمَا ینْفَعُکمُ اللَّهُ بِهِ مِنْ أَمْرِ آخِرَتِکمْ وَ یأْجُرُکمْ عَلَیهِ[کافى، ج8، ص2].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَمْ یوخَذْ لِضَعِیفِهَا مِنْ قَوِیهَا بِحَقِّهِ غَیرَ مُتَعْتَعٍ[کافى، ج5، ص56].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یحْسِنْ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَهُ[کافى، ج2، ص668].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):ثلاثة تجب لهم الرحمة غنی قوم افتقر و عزیز قوم ذل و عالم تتلاعب به الجهال[معدن‏الجواهر، ص31].

اذا بلغک عن اخیک ما تکرهه فاطلب له من عذر واحد الى سبعین عذرا فان لم تجد له عذرا فقل لعل له عذرا لا اعرفه.

قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ أَعَانَ عَلَى مُومِنٍ بِشَطْرِ کلِمَةٍ لَقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ مَکتُوبٌ بَینَ عَینَیهِ آیسٌ مِنْ رَحْمَتِی[کافى، ج2، ص368].

3. دوستی

قَالَ الصَّادِقُ(ع):یا ابن النعمان إن أردت أن یصفو لک ود أخیک فلا تمازحنه و لا تمارینه و لا تباهینه و لا تشارنه و لا تطلع صدیقک من سرک إلا على ما لو اطلع علیه عدوک لم یضرک فإن الصدیق قد یکون عدوک یوما[تحف‏العقول، ص312].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):الاستقصاء فرقة الانتقاد عداوة قلة الصبر فضیحة إفشاء السر سقوط السخاء فطنة اللوم تغافل[تحف‏العقول، ص315].

مفضل درباره یکى از دوستانش به امام(ع)گفت: خبرى از او ندارم. امام(ع)فرمود:أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ صَحِبَ مُومِناً أَرْبَعِینَ خُطْوَةً سَأَلَهُ اللَّهُ عَنْهُ یوْمَ الْقِیامَةِ[مجموعه‏ورام، ج2، ص21].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِذَا رَأَیتُمُ الْعَبْدَ مُتَفَقِّداً لِذُنُوبِ النَّاسِ نَاسِیاً لِذُنُوبِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّهُ قَدْ مُکرَ بِهِ[مشکاه‏الأنوار، ص325].

امام صادق(ع) ، صفحه 28

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ الرِّزْقَ لَا یسُوقُهُ حِرْصُ حَرِیصٍ وَ لَا یرُدُّهُ کرَاهِیةُ کارِهٍ[کافى، ج2، ص57].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَی مَنْ أَهْدَى إِلَی عُیوبِی[کافى، ج2، ص639].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):من وقف نفسه موقف التهمة فلا یلومن من أساء به الظن و من کتم سره کانت الخیرة فی یده و کل حدیث جاوز اثنین فاش و ضع أمر أخیک على أحسنه و لا تطلبن بکلمة خرجت من أخیک سوءا و أنت تجد لها فی الخیر محملا و علیک بإخوان الصدق فإنهم عدة عند الرخاء و جنة عند البلاء و شاور فی حدیثک الذین یخافون الله و أحبب الإخوان على قدر التقوى[تحف‏العقول، ص368].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ زَرَعَ الْعَدَاوَةَ حَصَدَ مَا بَذَرَ[کافى، ج2، ص302].

4. علم وعالم

قَالَ الصَّادِقُ(ع)لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ:یا ابْنَ النُّعْمَانِ لَا تَطْلُبِ الْعِلْمَ لِثَلَاثٍ لِتُرَائِی بِهِ وَ لَا لِتُبَاهِی بِهِ وَ لَا لِتُمَارِی وَ لَا تَدَعْهُ لِثَلَاثٍ رَغْبَةٍ فِی الْجَهْلِ وَ زَهَادَةٍ فِی الْعِلْمِ وَ اسْتِحْیاءٍ مِنَ النَّاسِ[تحف‏العقول، ص313].

و قال(ع)لشیخ بصرى قدم المدینة بطلب العلمفإن أردت العلم فاطلب أولا فی نفسک حقیقة العبودیة[بحارالأنوار، ج1، ص224].

سپس در تفسیر عبودیت فرمودند که:" انسان مال را مال خدا بداند و هر کجا امر کرده مصرف کند. انسان فکرش در انجام وظیفه باشد و براى خود کانال کشى و..... نکند وچنین طالب علمى براى عزت و علو و تفاخر و تکاثر و مباهاة درس نمى‏خواند، بلکه به خاطر حقیقت عبودیت، تحصیلش فقط براى انجام وظیفه و رضاى خدا است. و سؤال تنها براى فراگیرى باشد و احتیاط پیشه کن و از فتوا دادن بپرهیز و گردنت را پل براى دیگران قرار مده، اجتهاد بدون ورع نافع نیست".

قَالَ الصَّادِقُ(ع):طَلَبَةُ الْعِلْمِ ثَلَاثَةٌ فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْیانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ وَ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ وَ صِنْفٌ یطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیةِ الرِّجَالِ بِتَذَاکرِ الْعِلْمِ وَ صِفَةِ الْحِلْمِ قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَیزُومَهُ وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَةِ وَ الْخَتْلِ ذُو خِبٍّ وَ مَلَقٍ یسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِهِ مِنْ أَشْبَاهِهِ وَ یتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیاءِ مِنْ دُونِهِ فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ ذُو کآبَةٍ وَ حَزَنٍ وَ سَهَرٍ قَدْ تَحَنَّک فِی بُرْنُسِهِ وَ قَامَ اللَّیلَ فِی حِنْدِسِهِ یعْمَلُ وَ یخْشَى وَجِلًا دَاعِیاً مُشْفِقاً مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکانَهُ وَ أَعْطَاهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَمَانَهُ[کافى، ج1، ص49].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):الفقهاء أمناء الرسل فإذا رأیتم الفقهاء قد رکبوا إلى السلاطین فاتهموهم[کشف‏الغمة، ج2، ص184].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ دَعَا النَّاسَ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالٌّ[تحف‏العقول، ص375].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):القضاة أربعة قاض قضى بالحق و هو لا یعلم أنه حق فهو فی النار و قاض قضى بالباطل و هو لا یعلم أنه باطل فهو فی النار و قاض قضى بالباطل و هو یعلم أنه باطل فهو فی النار و قاض قضى بالحق و هو یعلم أنه حق فهو فی الجنة[خصال صدوق، ج1، ص247].

5. انفاق وزکات

قَالَ الصَّادِقُ(ع):الْمَعْرُوفُ ابْتِدَاءٌ وَ أَمَّا مَنْ أَعْطَیتَهُ بَعْدَ الْمَسْأَلَةِ فَإِنَّمَا کافَیتَهُ بِمَا بَذَلَ لَک مِنْ وَجْهِهِ[کافى، ج4، ص23].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):رَأَیتُ الْمَعْرُوفَ لَا یصْلُحُ إِلَّا بِثَلَاثِ خِصَالٍ تَصْغِیرِهِ وَ تَسْتِیرِهِ وَ تَعْجِیلِهِ فَإِنَّک إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَیهِ وَ إِذَا سَتَّرْتَهُ تَمَّمْتَهُ وَ إِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ وَ إِنْ کانَ غَیرُ ذَلِک سَخَّفْتَهُ وَ نَکدْتَهُ[کافى، ج4، ص30].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَکاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِی مُسْلِمٌ فَقِیراً مُحْتَاجاً[من‏لایحضره‏الفقیه، ج2، ص7].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ النَّاسَ مَا افْتَقَرُوا وَ لَا احْتَاجُوا وَ لَا جَاعُوا وَ لَا عَرُوا إِلَّا بِذُنُوبِ الْأَغْنِیاءِ[من‏لایحضره‏الفقیه، ج2، ص7].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَا ضَاعَ مَالٌ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا بِتَضْییعِ الزَّکاةِ[کافى، ج3، ص505].

6 کار وتجارت

در مدیریت کار فرمود:کل ذی صناعة مضطر إلى ثلاث خلال یجتلب بها المکسب و هو أن یکون حاذقا بعمله (اطلاعات فنى داشته باشد) مویا للأمانة (امین) فیه مستمیلا لمن استعمله (خوش کارگر)[تحف‏العقول، ص322].

اسد حیدر در روایات متعددى از امام صادق(ع)نقل کرده که مکرر به اصحاب سفارش کار و تجارة مى‏کرد و تجارت را عزت و ترک آنرا کم عقلى مى‏دانست. لکن توجه مى‏داد که به درجه حرص نرسد و مى‏فرمود:

لِیکنْ طَلَبُک لِلْمَعِیشَةِ فَوْقَ کسْبِ الْمُضَیعِ وَ دُونَ طَلَبِ الْحَرِیصِ الرَّاضِی بِدُنْیاهُ الْمُطْمَئِنِّ إِلَیهَا وَ لَکنْ أَنْزِلْ نَفْسَک مِنْ ذَلِک بِمَنْزِلَةِ الْمُنْصِفِ الْمُتَعَفِّفِ تَرْفَعُ نَفْسَک عَنْ مَنْزِلَةِ الْوَاهِنِ الضَّعِیفِ وَ تَکتَسِبُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ إِنَّ الَّذِینَ أُعْطُوا الْمَالَ ثُمَّ لَمْ یشْکرُوا لَا مَالَ لَهُمْ[کافى، ج5، ص81].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ أَکلَ مَالَ أَخِیهِ ظُلْماً وَ لَمْ یرُدَّهُ إِلَیهِ أَکلَ جَذْوَةً مِنَ النَّارِ یوْمَ الْقِیامَةِ[کافى، ج2، ص333].

7. امانت وخیانت

آن که امروز به نفع تو خیانت مى‏کند فردا هم به ضرر تو خائن است.

قَالَ الصَّادِقُ(ع):لا یکون الأمین أمینا حتى یومن على ثلاثة فیویها على الأموال و الأسرار و الفروج و إن حفظ اثنین و ضیع واحدة فلیس بأمین[تحف‏العقول، ص315].

8. ایمان ویقین

قَالَ الصَّادِقُ(ع):الدین غم باللیل و ذل بالنهار[تحف‏العقول، ص359].

امام صادق(ع) ، صفحه 29

قَالَ الصَّادِقُ(ع):نَحْنُ أَصْلُ کلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّیامُ وَ کظْمُ الْغَیظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِیءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْکذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِیمَةُ وَ الْقَطِیعَةُ وَ أَکلُ الرِّبَا وَ أَکلُ مَالِ الْیتِیمِ بِغَیرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی الْحُدُودِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ وَ رُکوبُ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ کلُّ مَا وَافَقَ ذَلِک مِنَ الْقَبِیحِ فَکذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیرِنَا[کافى، ج8، ص242].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ یومِنَ عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِهِ حَتَّى یرْضَى عَنِ اللَّهِ فِیمَا صَنَعَ اللَّهُ إِلَیهِ[کافى، ج8، ص7].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):یا ابن جندب لو أن شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکة و لأظلهم الغمام و لأشرقوا نهارا و لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم و لما سألوا الله شیئا إلا أعطاهم[تحف‏العقول، ص301].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِیلَ عَلَى الْیقِینِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْکثِیرِ عَلَى غَیرِ یقِینٍ[کافى، ج2، ص57].

به حمران بن اعین فرمود: عمل کم با یقین افضل است از عمل کثیر بدون یقین.

قَالَ الصَّادِقُ(ع):قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)الْإِسْلَامُ عُرْیانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَیاءُ وَ زِینَتُهُ الْوَقَارُ وَ مُرُوءَتُهُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ عِمَادُهُ الْوَرَعُ وَ لِکلِّ شَیءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیتِ[کافى، ج2، ص46].

9. اخلاص

قَالَ الصَّادِقُ(ع):قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاةَ لِمَنْ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِی وَ یکفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ مِنْ أَجْلِی وَ یقْطَعُ نَهَارَهُ بِذِکرِی وَ لَا یتَعَاظَمُ عَلَى خَلْقِی وَ یطْعِمُ الْجَائِعَ وَ یکسُو الْعَارِی وَ یرْحَمُ الْمُصَابَ وَ یووِی الْغَرِیبَ[المحاسن، ج1، ص15].

در ماجراى سفیان ثورى که لباس ظریف را امام رو و لباس خشن را زیر پوشیده بود. فرمود:فما کان لله أخفیناه و ما کان لکم أبدیناه[کشف‏الغمة، ج2، ص156].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):ربما اغتررت بما تری الخلق من الندم على تقصیرک فی العبادة و لعل الله تعالى یعلم من قلبک بخلاف ذلک و ربما أقمت نفسک على العبادة متکلفا و الله یرید الإخلاص و ربما توهمت أنک تدعو الله و أنت تدعو سواه و ربما حسبت أنک ناصح للخلق و أنت تریدهم لنفسک أن یمیلوا إلیک و ربما ذممت نفسک و أنت تمدحها على الحقیقة[مصباح‏الشریعة، ص142].

10. تقیه

قَالَ الصَّادِقُ(ع):یا ابْنَ النُّعْمَانِ إِنَّ الْمُذِیعَ لَیسَ کقَاتِلِنَا بِسَیفِهِ بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً بَلْ هُوَ أَعْظَمُ وِزْراً[تحف‏العقول، ص307].

11. کرامت نفس

مى‏فرمود: (براى حفظ شخصیت)لَا تُخْبِرِ النَّاسَ بِکلِّ مَا أَنْتَ فِیهِ فَتَهُونَ عَلَیهِمْ[رجال‏الکشی، ص184].

و فرمود:من ادب الادیب دفن ادبهو قال:تمنع الناس من عرضک[الامام الصادق(ع)، اسد حیدر، ج3].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):من أکرمک فأکرمه و من استخف بک فأکرم نفسک عنه[کشف‏الغمة، ج2، ص206].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):بَاشِرْ کبَارَ أُمُورِک بِنَفْسِک وَ کلْ مَا صَغُرَ مِنْهَا إِلَى غَیرِک[من‏لایحضره‏الفقیه، ج3، ص169].

2. رذائل

1. سؤال

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِیاکمْ وَ سُوالَ النَّاسِ فَإِنَّهُ ذُلٌّ فِی الدُّنْیا وَ فَقْرٌ تُعَجِّلُونَهُ وَ حِسَابٌ طَوِیلٌ یوْمَ الْقِیامَةِ[کافى، ج4، ص20].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیهِ قُفْلٌ وَ مِفْتَاحُهُ الْمَسْأَلَةُ[کافى، ج1، ص40].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):من سأل من غیر فقر فإنما یأکل الخمر[بحارالأنوار، ج93، ص158].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَنْ سَأَلَ مِنْ غَیرِ فَقْرٍ فَکأَنَّمَا یأْکلُ الْجَمْرَ[عده‏الداعی، ص99].

2. ظلم

قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ دَعْوَةَ الْمُسْلِمِ الْمَظْلُومِ مُسْتَجَابَةٌ[کافى، ج8، ص9].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِنَّ مَعُونَةَ الْمُسْلِمِ خَیرٌ وَ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ صِیامِ شَهْرٍ وَ اعْتِکافِهِ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ[کافى، ج8، ص9].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):مَنْ عَذَرَ ظَالِماً بِظُلْمِهِ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیهِ مَنْ یظْلِمُهُ فَإِنْ دَعَا لَمْ یسْتَجِبْ لَهُ وَ لَمْ یأْجُرْهُ اللَّهُ عَلَى ظُلَامَتِهِ[کافى، ج2، ص334].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):أنقص الناس عقلا من ظلم من دونه و لم یصفح عمن اعتذر إلیه[أعلام‏الدین، ص303].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِینُ لَهُ وَ الرَّاضِی بِهِ شُرَکاءُ ثَلَاثَتُهُمْ[کافى، ج2، ص333].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ تَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ[کافى، ج2، ص509].

3. حسد

قَالَ الصَّادِقُ(ع):إِیاکمْ أَنْ یحْسُدَ بَعْضُکمْ بَعْضاً فَإِنَّ الْکفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ[کافى، ج8، ص7].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):آفَةُ الدِّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ[کافى، ج2، ص307].

امام صادق(ع) ، صفحه 30

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ الْمُومِنَ یغْبِطُ وَ لَا یحْسُدُ وَ الْمُنَافِقُ یحْسُدُ وَ لَا یغْبِطُ[کافى، ج2، ص307].

4. تکبر وخودپرستی

قَالَ الصَّادِقُ(ع):الْعَجَبُ کلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ لَا یدْرِی بِمَ یخْتَمُ لَهُ[مصباح‏الشریعة، ص81].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):مَا مِنْ رَجُلٍ تَکبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ[کافى، ج2، ص312].

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع)لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ:یا ابْنَ جُنْدَبٍ یهْلِک الْمُتَّکلُ عَلَى عَمَلِهِ[تحف‏العقول، ج301].

قَالَ الصَّادِقُ(ع):مَا مِنْ رَجُلٍ تَکبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ یجِدُهَا فِی نَفْسِهِ[وسائل‏الشیعة، ج15، ص380].

5. صفات مذمومه

قال(ع): محروم است از نام نیک: متکبر.

محروم است از شرافت: بى ادب.

محروم است از صله رحم: بخیل.

محروم است از رفیق خوب و ریشه دار: مسخره چى مردم.

محروم است از آرامش: حسود.

محروم است از بزرگ منشى و آقایى: خرده گیر.

محروم است از ریاست: خودخواه و بى تجربه.

3. گوناگون

1. اراده

درباره قدرت اراده فرمود:مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیتْ عَلَیهِ النِّیةُ[من‏لایحضره‏الفقیه، ج4، ص400].

2. شهرت

فى احد وصایا لحفص بن غیاث:إِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ لَا تُعْرَفُوا فَافْعَلُوا وَ مَا عَلَیک إِنْ لَمْ یثْنِ النَّاسُ عَلَیک وَ مَا عَلَیک أَنْ تَکونَ مَذْمُوماً عِنْدَ النَّاسِ إِذَا کنْتَ مَحْمُوداً عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَى[کافى، ج8، ص128].

3. ذکر

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِذَا جَاءَک مَا تَکرَهُ فَأَکثِرْ مِنْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ[کشف‏الغمة، ج2، ص185].

4. ظرفیت افراد

سفیان ثورى محضرش آمد و احادیثى از حضرتش شنید، سپس گفت: پا نمى‏شوم مگر حدیث دیگرى برایم بفرمائى، امام فرمود:ما کثرة الحدیث لک بخیر یا سفیان[کشف‏الغمة، ج2، ص183].

5. وسعت رزق

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إِنَّ الرِّزْقَ لَا یسُوقُهُ حِرْصُ حَرِیصٍ وَ لَا یرُدُّهُ کرَاهِیةُ کارِهٍ[کافى، ج2، ص57].

6. حق طلبی

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):إن من حقیقة الإیمان أن تور الحق و إن ضرک على الباطل و إن نفعک و أن لا تجوز منطقک علمک[خصال صدوق، ج1، ص53].

7. مذمت دنیا

قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(ع):مَثَلُ الدُّنْیا کمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یقْتُلَهُ[کافى، ج2، ص136].

8. تفأل

قَالَ الصَّادِقُ(ع):الطِّیرَةُ عَلَى مَا تَجْعَلُهَا إِنْ هَوَّنْتَهَا تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَیئاً لَمْ تَکنْ شَیئاً[کافى، ج8، ص197].

9. مجلس گناه

قَالَ الصَّادِقُ(ع):لَا ینْبَغِی لِلْمُومِنِ أَنْ یجْلِسَ مَجْلِساً یعْصَى اللَّهُ فِیهِ وَ لَا یقْدِرُ عَلَى تَغْییرِهِ[کافى، ج2، ص374].

10.تفکیک جبهه ها

قَالَ الصَّادِقُ(ع):نَحْنُ أَصْلُ کلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّیامُ وَ کظْمُ الْغَیظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِیءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِیرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْکذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِیمَةُ وَ الْقَطِیعَةُ وَ أَکلُ الرِّبَا وَ أَکلُ مَالِ الْیتِیمِ بِغَیرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی الْحُدُودِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ وَ رُکوبُ الْفَوَاحِشِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ کلُّ مَا وَافَقَ ذَلِک مِنَ الْقَبِیحِ فَکذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَیرِنَا[کافى، ج8، ص242برگرفته ازتوشه تبلیغ قرائتی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۱۲
محمد برزوئی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی