روداب

روداب

روداب

روداب

حمام نمره

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۵۳ ب.ظ

چه روزهایی بود  صبح زود که یا حوصله نداشتی یا باید می رفتی صحرا یا دنبال گوسفندان ، حمام روستا در منتهی الیه غرب نزدیک جوی  آب قنات بود که حالت خاصی داشت مسوول اولیه حمام باقر بود و سپس رجبعلی که ایندو با هیزم آبحمام را گرم می کردند در همین ایام به همت جهاد منبعی درست شد که روغن سیاه آوردندبعد از این دو علیرضا آمد سپس حسین (اگر اشتباه نوشتم گوشزد کنید) و با آن حمام مجهز تر شد در غروب آفتاب بر اثر چرخش باد واقعا بوی گند دود حمام به طرف روستا می امد و حال آدم گرفته میشد حمام شیفتی بود از صبح زود تا معمولا ساعت 10 مخصوص آقایان و از ساعت 10 تا غروب آفتاب در اختیار خانم ها بود حمام کوچکی کنار ش به اسم حمام نمره در حد یک در یک که واقعا نمره اش در نظافت به 10 نمی رسیدتجدید میشد شیشه جلو در نداشت اصلا خود در مشکل داشت ورودی حمام پر آشغال و چوب بودرخت آویز نداشت معمولا یک چوب به دیوار می زدند و لباس آویزان می کردند شانست نبود لباست روی زمین ولو میشد  معمولا نفر اول که می رفت حوله اش را به در میزد که یعنی من هستم  ولی واقعا مال او نبود تا چند نفر داخلش بودند بستگی به روزش داشت من تا 5 نفر دیدم واقعا خند دار بود یکی کیسه می کشید دیگری لیف می زد یکی تازه ازسر خرمن می آمد شایدم کاه گندم تو کیسه میکرده دوان دوان بدنش را میخاراند جرات داشتی بهش بگی حمام پر است آب  ول می کرد فاتحه حس گرفتن این دو را می خواند به بالا که نگاه می کردی به بهانه اعتراض کلی آب به چشمت می رفت لیف می زدی آرنجت به بغل دستی می خورد پا که اصلا نمیشد دراز کرد  حکایتی بود نه موقعیت غسلی بود نه کفن ولی هر چقدر حمام مجهزی داریم ولی آن زمانها اصلا تکرار نمی شود اگر خاطره ای از دوستان بیاد دارند جانانه درج می کنیم .

> وبلاگ کلاته میرعلی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۲۲
محمد برزوئی

روداب

نظرات  (۱)

اینا خبر که میزاری هر چرت و پرتی میرسه میزاری تو وبلاگت اه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی